باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

چه افتضاحی بود دیروز!!!!

عسلم دیروز اومدم ظرفهای که شسته شد بود رو جمع کنم که ی دفعه یکی از بشقاب ها از دستم لیز خورد و پودر شد و کلا آشپزخونه و سینک ظرفشویی پر شیشه شد  خداروشکر که بلایی سر شما نیومد چون دقیقا همونجا بودی سریع رفتم جارو برقی رو اورم و مشغول شدیم تو ماشین لباسشویی هم لباسهات رو ریخته بودم و برای خودش کار میکرد اومدم که به جنابعالی غذا بدم ولی از اونجایی که خیییییییییییلی خوش غذایی باید غذا خوردنت با یکسری عملیات و حرکات موزون باشه این بود که صدای موزیک کلا تو خونه بود ماشین لباساشویی رو فراموش کردم!!!!!!!!!!! وااااااااااااااااااااای یه لحظه اومدم سمت اتاقها دیدم چه خبره... شیر تخلیه باز شده بود و کلییی...
4 ارديبهشت 1392

اتلیه سها

گل دخترکم دیروز با مامان اشرف رفتیم اتلیه سها چون هفته پیش من با کلی لباس و ... رفته بودم و شما اصلا حاضر به همکاری نشدید نتوستیم عکس بندازیم ولی اینبار که رفتیم بر عکس همیشه خیلی کم لباس برات بردم و به خیال اینکه میدونستم نمیزاری چند وقتی به خاطر دندونات بد اخلاقی ولی از اونجایی که کلا برعکسی کلی همکاری کردی و عکسهای خییییلی قشنگی انداختی همش افسوس خوردم که چرا بیشتر لباس نیاوردم ایشالا به همین زودیا CD عکسها رو گرفتم میزارم خیلی عکسهات باحاله خودم که کلی براشون ضعف کردم ...
2 ارديبهشت 1392

پستونک باران جونم

قشنگم این روزها وابستگیت به پستونک خیلی بیشتر شده حتما باید یه دونه زاپاس تو دستت باشه و بعض مواقع هم دوتایی میخوری خیلیا میگن باید کم کم از پستونک بگیرمت ولی صلا دلم نمیاد  دوست ندارم چیزی که برات اینقدر مهمه و با عشق دوستش داری جدا کنم نازنینم وقتی میخوای شیر بخوری یکم شیر میخوری  یکمی پستونک حتی غذا خوردنت هم با پستونکه دو روز پیش رفته بودیم هایپر و یه پستونک صورتی مارک wee برات خریدم ولی یه کوچولو که میک میزنی پرت میکنی اونطرف و دوبارک پستونک خودت رو میخوایی و فقط پستونک  AVENT میخوری پارسال که برات میخریدم هر بسته دوتایی 10500 تومان بود  ولی الان 37500 کلا دخملم خوش س...
1 ارديبهشت 1392

عکسهای پارک جوانمرد

  همین که رسیدم کلی ذوق کردی و شروع کردی بای بای کردن قربون اون خندهای صدا دار برم که وقتی پارکو میبنه از ته دلش میخنده دالیییییییییییییییییییییییییییییی   این ست سارافون و کلاهی که تنته خاله زهرا برات دوخته البته تو دوتا رنگ مشکی و قرمز ...
31 فروردين 1392

بستنی خوری باران

شیطون من عاشق بستنی هستی و فقط فقط از نوع  موزی اول شروع میکنی با دستت همه شکلاتاش رو در میاری و بعد خود بستنی رو میخوری هرکاری که میکنم از چوب بستنی نمیگیری و دستهای کوچولوت یخ میکنه  واصلااااااااا هم نمیزاری من برات بگیرم تا تو بخوری   و بعد از اینکه بستی خوردی با انرژی کامل رفتی سراغ  بهم زدن کابینهای مامان کار هر روزت شده میری شیشه ها رو میریزی بیرون و میشینی  تو کابینت   دالییییییییییییی مامان ...
28 فروردين 1392

باران و متین طلا

 عکسهای جامانده از این دوتا وروجک     متین جان کجاییییییی خاله باران  دیگه نیست   عشوه های دخمل تمومی نداره!!!!   متین تو این عکس لپهای بارانو میکشه و میگه پوپولو یعنی توپولو اینجا هم خیلی باحال بود کلاه باران رو از سرش در اورد و رو سر باران میزد و میگفت هوا کوبه   ...
28 فروردين 1392

تابا

بارانم چند سال پیش که شما نبودی منو بابایی این ننو رو دیدیم و خریدم و بعضی روزا بابایی اون میاورد تو حال و چند روزی تاب سواری میکردیم از پارسال تا حالا تو کمد بود و فراموش کرده بودیم بیاریمش بیرون بابایی چند روزی میشه که دوباره وصلش کرده  اولش که دیدی تعجب کردی ولی وقتی کاربردش رو فهمیدی دیگه ول کن نیستی شبا که میخوایم بخوابیم به زور میایی دستم  رو میگیری که بریم تو حال و همش میگی تابا تابا   تو این عکس ساعت 2 شبه و از ته دلت میخندی   ...
27 فروردين 1392

مرواریدهای خوشگل

عروسکم چند روزی میشه که بد اخلاق شدی و مدام بهونه میگیری هفته پیش که خونه خاله ساجده بودیم با تلاش زیاد موفق شدیم دهنت رو باز کنیم و ببینم اون تو چه خبره که مدام یا دستت دهنته یا زبونت بیرونه   بلاخره موفق شدیم سفیدی دندونت رو که زیر لثه باد کرده بود ببینیم و دیروز هم دیدم که 3تا دندونای آسیابت همه با هم زده بیرون فک کنم به خاطر همون بد اخلاق شدی عسلکممممم دیروز ناهار خونه مامانی بودیم و شما کلی با عمو کیوان دوچرخه سواری کردی   به چی فکر میکنی مامانی؟ ...
27 فروردين 1392

گردش تو یه شب بارونی سرد

فرشته کوچولوی من دیشب خیلی دلم گرفته بود به بابایی زنگ زدم و گفتم یکمی زودتر بیا خونه و باهم بریم بیرون وااااااااااااااای خیلی بیرون سرد بود و بارون قشنگی میاومد تو ماشین فکر کردیم کجا بریم و کجانریم سر از کن سولقان  در آوردیم محوطه خیلی قشنگی داشت ولی برای اینکه شما سردت نشه توی یه اتاقک های شیشه ای رفتیم و شما تا تنوستی آتیش سوزوندی   تو این عکس خودت برای خودت لالایی میگی ...
25 فروردين 1392