باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

تولد علی عزیزم و باران جونم

  از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت   امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق   خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .       دختر قشنگم تولدت مباااااارک   تولد یک سالگی   تولد دو سالگی   ١٢ آذر سال ١٣٥٨ و١٢ آذر ١٣٩٠ دو  فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومدند   که الان همه دنیای منه ، سالروز میلادتان مبارک. . .     علی جونم و باران عزیزم تولدتان مباااارک   باران جونم روز دوشنبه 11 آذر چون شب تولد...
12 آذر 1392

تولد باران گلی

  برای دیدن عکسهای تولد به ادمه مطلب مراجه کنید پرنسس من  چون روز تولدت تو محرم بود من مجبور شدم جشن تولدت رو ٣ هفته زودتر بگیرم و خونه مامانی برگزار شد اینم از اولین لباسهایی که پوشیده بودی و اولین عکسهات مهمونی از ساعت ٤ شروع شد تا ١١ شب  با کمال تعجب شما مدت ٣ ساعت تو شلوغی وبزن و بکوب خواب بودی!!! اینم بگم تو خونمون با صدای راه رفتن من بیدار میشی عمو کیوان که رفته بود کیک رو تحویل بگیره کیک از دست شیرینی فروشه افتاده بود  وقرار شد ٢ ساعته یه کیک دیگه تحویل بدن ما هم مجب...
2 اسفند 1391

تبریک بابایی

تبریک پدرانه!!! سیام بابایی!تبلدت مبایک!دس دسی!نا نای نای!بوس بوس!دوشت دالم اینگده!پارسال امروز!!!وقتی اولین بار با هم چشم تو چشم شدیم!!بدجوری گشنت بود (مدارکش هم موجوده).البته کلی هم شاکی بودی که از یه جای گرم و نرم آوردیم لای کلی آدم که همش نگات می کنن.اینجا نمی خوام خاطره بازی کنم.ولی ذکر اولین برخوردمون لازم بود.بابایی از روز و ثانیه ای که تو اومدی زندگیمون دگرگون!! شده (فکر بد نکن منظورم مثبته)تا همین الان که زیر پام بیسکویت خرد کردی و کاغذامو جویدی و کمدم رو به هم زدی!!ولی برکت من انقدر دوستت دارم که حتی اگه بدتر از اینم کنی (که شک ندارم می کنی)بازم صبح ها آنقدر رفتنم رو طول بدم که یا بیدار شی یا شیر بخوای و روزها ثانیه شماری کنم ...
12 آذر 1391
1