باران پاییزی من دوستت دارم باران جونم مدت ها بود که انتظار میکشیدم دوساله بشی نمدونم چرا ولی فکر می کردم زمانی که دو سالت بشه دیگه بزرگ شدی و منم راحت میشم ولی واقعا هر چی بزرگتر میشد دلواپسی ما مامانا هم بزرگتر میشه!!! یادمه زمانی که یک ماهه بودی منو بابایی هر روزمون تو مطب دکترها و و بیمارستان میگذشت یه روز یه بچه ای رو دیدم که مامانش برای چکاب دکتر آورده بود پرسیدم کوچولوتون چند وقتتشه؟ و مامانش گفت 2 سالش اون روز پیش خودم گفتم خدایا کی میشه بارانم دو ساله بشه حالا دو ساله شدی گلم ولی من همچنان نگرانتم و دوست دارم زودتر بزرگ بشی حالا چرا نمیدونم من بر خلاف مامانهای دیگه تا یک سالگی ت هیچ لذتی از بچه داری نبردم ...