روزهای قشنگه اردیبهشتی....
سلام به همگی خوبین خوشین ایشالا که تواین روزهای بهاری همگی شاد باشین
باران گلم این روزها همش فکرم درگیره نمیدونم بتونم از پمپرز بگیرمت یا نه....
وقتی با نی نی های همسن خودت مقایسه میکنم حس میکنم که خییییییییییییلی دیره ولی نمیدونم از کجا شروع کنم و چجوری
چون جنابعالی روزی نزدیک دو بطری شیر میخوری و اصلا هم رضایت نمیدی که تو لیوان بخوری و باید دراز بکشی و کارتون مورد علاقه ات رو ببینی به من میگی مامان توش عسل بریز منم قند میریزم بعد با لذت میخوری
فکر کنم اول باید از شیر بگیرم بعد از پمپرز
واااااااااااااااااااااااای خدای من پستونکو نگو که دیگه دیووووووووووووونه کردی منو بابایی رو
شاید توی فرودین بالای 20 عدد برات خریده باشیم دیگه آمارش از دستمون درفته چون ارزون بودن دلمون نمی سوخت
ولی حسابی جنسشون بد بود یادمه توی یه روز 4 تا پستونک پاره کردی دیگه منو بابایی هم بی خیال پول شدیم و دوباره برات اونت 46 هزاری میگیریم حداقل خوبیش اینه که دوماهی میخوری
ولی به شدت بهش وابستگی داری منم اصلا جرات ندارم دوباره از پستونک جدات کنم
نمیدونم ایشالا خدا خودش کمکمون کنه حالا حالاها حسابی باهم درگیریم
از غذا خوردنت بگم که گوش شیطون کررررررررررررررررررر بهتر شدی ولی باز باید کلی دنبالت راه بیافتم تا بخوری
یه روز گفتم باران بدو بیا این قاشق غذات رو بخور تموم کن تا قوی بشی بزرگ بشی تو هم گفتی بزار اول پستونکم رو بخورم قوی بشم بعد میام غذا رو میخورم
چند روز پیش میگی مامان بای بای میگم کجا ایشالا؟ میگی خونه مادر شوهرم حسابی از دستت خنده ام گرفته بود
یه روز رفته بودیم خونه دایی محمدینا و پرهام بهت خورد و تو با باسن خوردی زمین پا شدی به پرهام با گریه گفتی آی پی پییم آی پی پییم
چند وقتیه موهات حسابی بهم ریخته و 6 اردیبهشت برای اولین بار بردمت آریشگاه و خیلی بامزه شدی
قبل از کوتاهی
موهای مرتب دخملی
اینجا خودت با اجازه خودت رفتی از توی یخچال سمنو برداشتی و این مدلی میخوری
و همش میگفتی زنمو خیلی خوش مزه است
اسباب بازی جدید و خوشحالی دخملی
الهیی قربونت برم با این همه دقت پسته میخوری
حتما خودت باید لباسات رو انتخاب کنی جالبه توی این گرما گیر دادی که باید پوتین پپوشم
و حسابی تیپ پسرونه زدی
عاشق توت فرنگی هستی و همش میگی مامان من پوت پرنگی خییییلی دوست دارم
چند روز پیش که برات توی بشقاب ریخته بودم این توت فرنگی که روش مو داشت خودمم برای اولین بار بود میدیدم گفتی مامان اینو ببین مثله لپه بابا مو داره
بلاخره هوا گرم شده و هر روز باید دخملی رو پارک ببریم
باهم رفتیم خرید و با اینکه کیسه شیرها سنگین بود اصرار داشتی خودتت بگیری همش میگفتی آی چگد سنگینه
میگم باران بخند عکس بندازم میگی نیخندم اخم میکنم
کلا برعکسی
اینم ژست جدید
علی هم 10 روز قبل ترکیه رفته بود این بار بیتابی باران خیلی کمتر بود ولی بازم بهونه گیری میکرد و مدام لب تابو بوس میکرد و میگفت بابایی زود بیا
اینم از سوغاتی های باران عزیز