یه روز با باران
دخمل من یه هفته ای میشه که خونه تکونیمون تموم شده ومن خیلی مواظبم که فرشها رو کثیف نکنی دیروز داشتم نماز میخوندم دیدم خبری ازت نیست وااااااااااااااای اومدم تو آشپزخونه دیدم چاشنی کباب برداشتی همه جا ریختی کلی حرصی شدم تا منو دیدی تعارفم کردی بعد سریع رفتی پناهگاه همیشگی داخل کمدت قربون خنده قشنگت بشم وقتی میخندی بی خیال همه چی میشم منم باهات میخندم اینجا هم زیر چشمی tv می بینی همش دوست داری خودت کفشهاتو پات کنی پستونک هم یار همیشگیته اگه نباشه تمرکزت بهم میریزه دیشب بابایی که اومد خونه گفتم باران یاد گرفته به من میگه اگس یعن...
نویسنده :
مامی نرگس
14:29