تولد باران گلی
برای دیدن عکسهای تولد به ادمه مطلب مراجه کنید
پرنسس من
چون روز تولدت تو محرم بود من مجبور شدم جشن تولدت رو ٣ هفته زودتر
بگیرم و خونه مامانی برگزار شد
اینم از اولین لباسهایی که پوشیده بودی و اولین عکسهات
مهمونی از ساعت ٤ شروع شد تا ١١ شب با کمال تعجب شما
مدت ٣ ساعت تو شلوغی وبزن و بکوب خواب بودی!!!
اینم بگم تو خونمون با صدای راه رفتن من بیدار میشی
عمو کیوان که رفته بود کیک رو تحویل بگیره کیک از دست شیرینی فروشه افتاده بود وقرار شد ٢ ساعته یه کیک دیگه تحویل بدن ما هم مجبور شدیم اول شام بدیم
کیک مرغ
سالاد یونانی
و...
اینجا هم باران جونم نا نای میکنه
اینجا گفتم باران جونم الو کن تو هم مثلا گوشی دستته وبا بابایی الو میکنی وهمش میگفتی عیییییییییییی عییییییییییییییییی یعنی علی
اینجا هم متین چشمش تو رو گرفته بود وهمش میخواست لپ تو رو بکشه
ولی گفت بزار بوست کنم
تو هم کلی خجالت کشیدی
بلاخره کیک اومد ولی عزیزم تو پشت بچه ها قایم شدی
حتی کلاه هم بهت نرسید
اینم نگین با رقص چاقو
سر کادوها دعوا شده بود
مبارکت باشه عزیزم