باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

8 روز جدایی باران از پستونک

دختر مثل ماهم الان  روزه که اصلا لب به پستونک نزدی و خیلی صبوری کردی ازت ممنونم ولی این ٨ روز هم برای شما هم برای من به سختی گذشت روز جمعه که اولین روز بود خیلی عالی بودی ولی از شنبه بهونه گیریها شروع شد خدا رو شکر اهل گریه کردن نیستی  ولی تا تونستی غر زدی و بهونه گرفتی ی روزهایی دیگه خودمم کم آورده بودم و میخواستم دوباره برات بخرم ولی با راهنمایی های خاله ساجده و اینکه اینها طبیعیه و زود گذر بیخیال شدم چون بیش از حد عصبانی شده بودی و دیگه  مثل باران سابق آروم  نبودی ولی بیش از پیش بهم وابسته شدی و ی لحظه هم ازم دور نمیشی و همش میگی ماما بارلا تسید و میدویی میای بغلم قبلا همش تنها تو اتاقت ...
21 مرداد 1392

20 ماهگی دخترکم و جدایی از پستونک

دختر پاییزی من ماهگیت مبااااااارک باورم نمیشه 20 ماهه شدی واقعا زود گذشت امروزبرای چکاب ماهانه بردمت دکتر وبرای اولین بار آقای دکتر از وزنت راضی بود  ماشالا 9/650  و قدتت هم 83 شده آقای دکتر خیلی راضی بود و گوشو بینی و گلوت رو هم چک کرد و گفت اصلا التهاب نداره و نیازی به  دارو نیست و گفت اگه آبریزش بینیت تا آخر هفته قطع نشد اون وقت باید دارو بدیم و اما چیزی که خیلی نگرانشم اینه که دوماه پیش که رفتیم برای چکاپ وقتی دکتر ملاج سرتو معاینه کرد گفت هنوز بسته نشده و اگه تا 20 ماهگی سفت نشد اون زمان برای آزمایش تیرویید و کلسیم و آهن باید بدی گفت تو این هفته بب...
12 مرداد 1392

باران خانوم این روزها

ملوسکم همانطور که تو پست قبلی هم نوشتم چند روزیه آبریزیش بینی داری و منم شربت دکسترومتورفان پی بهت میدم البته خدا رو شکر امروز خیلی بهتری دکتر نبردمت چون خیلی مطبش شلوغ میشه و اگه از قبل نوبت نداشته باشیم چند ساعتی باید بشینیم ولی برای شنبه وقت گرفتم چون وقت چکاب ماهانه هم هست این روزها خیلی بد اخلاق و غرغرو شدی معمولا 9 -8 صبح بیدار میشی و کمی صبحانه میخوری و ی شیشه شیر بعد میخوابی تا ساعت 11 منم طبق برنامه هر روز تخم مرغ به دست دنبالت را میافتم و زبون روزه انقدر باید باهات مدارا کنم تا ی تخم مرغو بخوری و تا شب چند ین بار این داستانو باهم داریم بعضی روزها نهار خوردنت تا ی ساعت طول میکشه انقدر هم ماشالا شیطون شدی تا دستم...
10 مرداد 1392

برای دوستای گلم

سلام دوستای گلم  نماز و روزه و عبادات همگی قبول  از همه دوستان که مثل همیشه برام کامنتهای قشنگ گذاشتن و جویای حالمون بودن ممنونم از همین جا از همه دوستان معذرت خواهی میکنم به خاطر پست لواشک واقعا ای کاش میشد تیکه ای از لواشکو به مانیتور میچسبندوم و همه دوستان فیضی میبردن این چند روزه نتوستم بیام وبتون و براتون کامنت بزارم ایشالا زود زود میام متاسفانه باران از دیروز حالت سرماخوردگی داره و کلی آبریزش بینی پیدا کرده و اصلا غدا نمیخوره خیلی بد اخلال شده نمیدونم سرما خوره یا برای دندونشه چون فقط  آبریزش بینی داره مدام دستش دهنشه و آب دهنشم زیاد میره خدا کنه سرما نخوره چون اصلا طاقت مریضیشو ندارم &nb...
8 مرداد 1392

کلاردشت شهریور 91

خوشگلم مسافرت خییییلی بهمون خوش گذشت کلی با نگین وصدف بازی میکردی وقتی دریا رفتیم کلی برای آب دست وپا میزدی وذوق میکردی عزیزم وقتی گذاشتمت کنار ساحل چهار دست وپا سمت دریا می رفتی             باران با مامانی وبابایی   باران ودختر خاله ها   باران وپرهام   نوشته شده در 9 شهریور 1391 ...
4 مرداد 1392

من چقدر خوشحالم....

سلام گل یاسم اول از یه خاطره خیلی خوب و خوش برات میگم(ههههههههه)  تو ی پست قدیمی برات نوشتم خدا رو شکر زیاد اهل گاز گرفتن نیستی ولی اگه هم ی زمانی بخوایی کسی رو گاز بگیری اون نفر از شانسو اقبالمون کسی نیست جز من بارها  و بارها شده  که آقای پدر به باران جان گفته برو مامی رو گاز بگیر و تو هم مثل ی دختر حرف گوش کن سریع اطاعت کردی و بابایی هم کلی خندیده و برعکسش کلی من باهات صحبت کردم و یادت دادم که باران جان مامی رو گاز نگیر برای ی بار هم که شده به خاطردلخوشی مامی بابا رو گاز بگیر ولی تو همیشه میگفتی نه نه نه منم میگفتم اصلا گاز بده چه مامان باشه چه هر بیچاره ای دیگه که باشه البته خیلی به جن...
4 مرداد 1392