من چقدر خوشحالم....
سلام گل یاسم
اول از یه خاطره خیلی خوب و خوش برات میگم(ههههههههه)
تو ی پست قدیمی برات نوشتم خدا رو شکر زیاد اهل گاز گرفتن نیستی ولی اگه هم ی زمانی بخوایی کسی رو گاز بگیری اون نفر از شانسو اقبالمون کسی نیست جز من
بارها و بارها شده که آقای پدر به باران جان گفته برو مامی رو گاز بگیر و تو هم مثل ی دختر حرف گوش کن سریع اطاعت کردی و بابایی هم کلی خندیده
و برعکسش کلی من باهات صحبت کردم و یادت دادم که باران جان مامی رو گاز نگیر
برای ی بار هم که شده به خاطردلخوشی مامی بابا رو گاز بگیر ولی تو همیشه میگفتی نه نه نه منم میگفتم اصلا گاز بده چه مامان باشه چه هر بیچاره ای دیگه که باشه
البته خیلی به جناب پدر جان گفتم به این بچه نگو گاز بگیره بده ولی کو گوشه شنوا
و بابایی این موضوع رو همیشه با افتخار هم پیش من و هم پیش بقیه به رخ میکشید
تا اینکه امروز من داشتم با لب تاب بازی میکردم و تو هم بغل بابایی دراز کشیده بودی و یهویی دیدم صدای داد بابایی بلند شد
هم من هم باران جفتمون شوکه شدیم
باران زد زیر گریه ولی من تو دلم عروسی بود
تو دلم گفتم خدایا شکرت برای ی بار هم که شده جناب پدر طعم گاز ریزی که باران میگیره رو چشید
از این روزا برات بگم خیلی بانمک شدی تقریبا دیگه میتونی همه چیو بگی دیروز بابایی تو بالکن بال مرغ کباب میکرد که ی لحظه غافل شد و گفت وای سوخت و و از دیروزه تو هم میگی شوخت شوخت
وقتی میگیم اسمت چیه میگی بارلا
وقتی ماشین ببینی میگی ماشی ماشی
وقتی من علی رو صدا میکنم تو هم مثل من میگی عییییییییییی عییییییییییی
دیشب و پریشب بعد از افطار رفتیم پارک جوانمردان و اونجا هر شب جشنه
و کلی بهت خوش گذشت شب اول با خانواده من و شب دوم با خانواده بابایی خب عدالت باید برقرار باشه
عکساشو میزارم تو ادامه مطلب
این روزا حسابی خوابت به هم ریخته شبا تا ساعت 3 بیداری و روزها تا 1 میخوابی
دیشب مامانی اومد خونمون و برات بستی موزی خرید همین که دیدی کلی ذوق کردی و گفتی بسی بسی
منم اومدم زیرانداز انداختم و خواستم بهت آموزش بدم که شاید یاد بگیری
اینجا میگم دخترم با دست نه فقط با دهنت بخور ولی تو با دست نشونم میدی که شکلاتاشو در بیاری
دیدم نخیر یادگیری در کار نیست پیاله آوردم و گفتم با دست نخور با قاشق بخور
نمی دونم چرا در آخر باید با دست رو صورتت بکشی
باران و دست دسی کردن و نا نای کردن
باران: پرهام تو هم اینجا بودی
باران و پرهام در حال خوش و بش
مدل جدید نشستن توی کاسکه
و در آخر دخترم نمازت قبول
نوشته شده در 25 تیر 1392