باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

باران ودوباره دعوا سر یه روسری

باران جونم مثل همیشه وقتی از حموم میارمت بیرون کلاه سرت نمیره این بار گفتم بزار روسری سرت کنم ببنیم میزاری یا نه؟!!!!!!! اولش کلی گریه کردی بعد برای اینکه آرومت کنم عروسک محبوبت رو آوردم ولی کلی اونو گاز گرفتی بعدش دیگه آروم شدی     ...
6 آذر 1391

تولد قمری باران جونم

همه وجود من امروز روز تولد قمری توست پارسال هفتم محرم بود که که به دنیا اومدی وزندگی ما رو قشنگتر از قبل کردی من وبابایی عاشقونه دوستت داریم دختر نازنینم  از زمانی که پا تو زند گی  ما گذاشته زندگیمون یه رنگ دیگه پیدا کرده غصمون شده فقط  زمانی که گریه میکنی تفریحمون شده خنده تو امیدوارم همیشه لبت با خنده باشه   ...
3 آذر 1391

دعا...

باران جونم و همه  دوستای دختر گلم از همتون میخوام با دستهای کوچکتون ولی قلبهای بزرگتون   برای ما مامانو و باباها دعا کنید     ...
3 آذر 1391

خاطرات نوزادی دخترم

دختر زیبای من زمانی که تازه به دنیا اومده بودی وبلاگ نداشتی که من برات بنویسم والبته اگر هم داشتی فکر نمیکنم میتونستم برات بنویسم الان میخوام کمی از نوزادی هات بنویسم اخه شما هفتم محرم به دنیا اومدی ومن این روزا همش تو حال وهوای اون موقع هام یادم میاد شب اولی که بمارستان به دنیا اومده بودی تا 11 شب بابایی باهامون بود بعد رفت خونه ومنو مامان اشرف بیمارستان بودیم واون روز میگفتن 12 پسر و دوتا دختر به دنیا اومده بودن وهمه آروم بودن الا شما به طوری که پرستارا نوبتی میاومدن شما رو میبردن وکمی شیر میدادن واروم میشدی بعد دوباره می اومدی پیش من ومنم که خوب شیر نداشتم شما عصبانی میشدی خلاصه اون شب ما تا صبح نخوابیدیم و ساعت 9 صبح بود که...
1 آذر 1391

از عجایب!!!!!!!!!!!!!!!!

امروز به بابایی گفتم ویتامین زینک  ومولتی ویتامین و قطره اهن باران تموم شده و  برات بگیره وقتی اورد باورم نمیشد به این سه تا 50 هزار داده باشه     ...
27 آبان 1391

کشتی گرفتن من ومامانی سر یه دونه کلاه

فرشته من از اینه کلاه سرش بره خیلی بدش میاد وهر کاری کنیم کوتاه نمیاد که نمیییییییییییاد   دیروز بردمت حموم خواستم موهاتو خشک کنم که سرما نخوری  سشوار که نمیشه کشید اون موهای کمندتو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با ید سرت کلاه میزاشتم اولش نذاشتی     با در دوربین سرگرمت کردم که یادت بره گفتی بیا مال خودت   گفتی فکردی میزارم !!!!!!!!!   در اوردی گفتم بده بزارم رو سرت با دستت اشاره میکنی خودم     منم عصبانی شدم گذاشتم رو سرت گفتم حالا دیگه هیچ جارو نمیبینی   تو هم گفتی   هههههه  دیدی در اوردممممممممممم ...
27 آبان 1391

دالی!!!!!!!!!!!

یه روزی تو وبلاگ ارمیتا جون دیدم ارمیتا اینجوری می کنه خیلی به حرکتش خندم گرفت  به شوهرم نشون دادم وگفتم به نظرت میشه یه روزم باران من اینکارو کنه حالا جدیدا یاد گرفته وتند تند برای من دالی  میکنه   ...
27 آبان 1391

سرما خورده گی

دختر گلم چند روزی میشه که دوباره سرما خورده و همش سرفه میکنه  شنبه بردمش دکتر و اریتروماکس و برم هگزین و کتوتیفن داده ولی نمیدونم چرا انگاری اصلا دارو ها اثر نمیکنه الان یه کمی بهتره ولی شبها خیلی سرفه میکنه دارو ها فقط خواب اوره وعسلم همش میخوابه دختر گلم وقتی مریض میشی مامان اصلا حوصله هیچ کاری رو نداره یه بار که نوشته بودم بارانم دوباره مریض شده یه نفر برام نوشته بود چقدر مینویسی مریضه تورو خدا بیشتر مواظبش باش حالا نمیدونم واقعا تقصیر منه بارانم دوباره مریض شده ...
24 آبان 1391