دعوا قابلمه ای
عزیزکم
یک شنبه خاله ساجده ومتین جون اومدن خونمون وشما دوتا وروجک کلی آتیش سوزوندین اول که متین جون اومده بود خجالت میکشید وتو هم از این موضوع سو استفاده کردی وکلی متین رو گاز گاز کردی واما بعد...
من کلی اسباب بازی براتون اوردم وهر کدومو می اوردم سر اون دعوا میشد وجفتتون سمت اون می رفتین البته چون تو کوچکتری کوتاه می اومدی ولی متین نه
البته یکی دوباری هم کوتاه نیومدی وهمین جوری ساکت وبی صدا کار خودتو انجام میدادی
ودر آخر شب که بابایی وعمو امیر اومدن خونمون انگاری زلزله 8 ریشتری اومده بود
اینجا جفتتون بازی میکردین تو با بلال ومتین با قابلمه آخه دخملی
متین عاشق هم زدنه قاشق وقابلمه هست
اینجا توهم چشمت قابلمه قرمزه رو گرفت
گفتی بده ماله خودمههههههههههه
ودر آخر متین یه جیغ بنفش کشید وتو هم تسلیم شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی