باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

8 روز جدایی باران از پستونک

دختر مثل ماهم الان  روزه که اصلا لب به پستونک نزدی و خیلی صبوری کردی ازت ممنونم ولی این ٨ روز هم برای شما هم برای من به سختی گذشت روز جمعه که اولین روز بود خیلی عالی بودی ولی از شنبه بهونه گیریها شروع شد خدا رو شکر اهل گریه کردن نیستی  ولی تا تونستی غر زدی و بهونه گرفتی ی روزهایی دیگه خودمم کم آورده بودم و میخواستم دوباره برات بخرم ولی با راهنمایی های خاله ساجده و اینکه اینها طبیعیه و زود گذر بیخیال شدم چون بیش از حد عصبانی شده بودی و دیگه  مثل باران سابق آروم  نبودی ولی بیش از پیش بهم وابسته شدی و ی لحظه هم ازم دور نمیشی و همش میگی ماما بارلا تسید و میدویی میای بغلم قبلا همش تنها تو اتاقت ...
21 مرداد 1392

باران خانوم این روزها

ملوسکم همانطور که تو پست قبلی هم نوشتم چند روزیه آبریزیش بینی داری و منم شربت دکسترومتورفان پی بهت میدم البته خدا رو شکر امروز خیلی بهتری دکتر نبردمت چون خیلی مطبش شلوغ میشه و اگه از قبل نوبت نداشته باشیم چند ساعتی باید بشینیم ولی برای شنبه وقت گرفتم چون وقت چکاب ماهانه هم هست این روزها خیلی بد اخلاق و غرغرو شدی معمولا 9 -8 صبح بیدار میشی و کمی صبحانه میخوری و ی شیشه شیر بعد میخوابی تا ساعت 11 منم طبق برنامه هر روز تخم مرغ به دست دنبالت را میافتم و زبون روزه انقدر باید باهات مدارا کنم تا ی تخم مرغو بخوری و تا شب چند ین بار این داستانو باهم داریم بعضی روزها نهار خوردنت تا ی ساعت طول میکشه انقدر هم ماشالا شیطون شدی تا دستم...
10 مرداد 1392

من چقدر خوشحالم....

سلام گل یاسم اول از یه خاطره خیلی خوب و خوش برات میگم(ههههههههه)  تو ی پست قدیمی برات نوشتم خدا رو شکر زیاد اهل گاز گرفتن نیستی ولی اگه هم ی زمانی بخوایی کسی رو گاز بگیری اون نفر از شانسو اقبالمون کسی نیست جز من بارها  و بارها شده  که آقای پدر به باران جان گفته برو مامی رو گاز بگیر و تو هم مثل ی دختر حرف گوش کن سریع اطاعت کردی و بابایی هم کلی خندیده و برعکسش کلی من باهات صحبت کردم و یادت دادم که باران جان مامی رو گاز نگیر برای ی بار هم که شده به خاطردلخوشی مامی بابا رو گاز بگیر ولی تو همیشه میگفتی نه نه نه منم میگفتم اصلا گاز بده چه مامان باشه چه هر بیچاره ای دیگه که باشه البته خیلی به جن...
4 مرداد 1392

باران و شه شاوک

بارانکم چی بگم از این روزام که هر روزمون پر از خاطرهای قشنگه به واسطه شما این روزا دیگه تقریبا میشه گفت هر کلمه جدیدی رو که بشنوی میتونی بگی البته همیشه با پستونک حرف میزنی و بیش از پیش به پستونک وابسته شدی تو خونه مدام تلفنو در گوشت میزاری و میگو الووووووووووو سلااااااام عییییییی بسی یااااااااا ( الو سلام علی برام بستنی بخر) واااااای که عاشق حرف زدنتم خیلی با احساس و با صدای ظریفت همش منو صدا میکنی و جدیدا بهم میگی ماما نه نه و منظورت مامان نرگسه هر بار صدام  میکنی بابایی کلی از دستت میخنده خیلی دختر مهربون و با گذشتی هستی از همین کوچیکی مشخصه امیدوارم وقتی بزرگم میشی همینطور باشی وقتی بچه ای ...
4 مرداد 1392