31 اردیبهشت تولد مامان نرگس
عروسک قشنگم
دیشب دوتایی رفتیم مغازه بابا
کلی اونجا شیطونی کردی و دلبری
نزدیک مغازه بابا یه اسباب بازی فروشی بود که میرفتی با حسرت عروسکارو نگاه میکردی و همش با صدای بلند میگفتی نی نی
هر کی ندونه فک میکنه هیچی نداری دلش برات میسوزه
خلاصه بردیمت داخل مغازه تا یه عروسکی برات بگیریم کلی ذوق کردی و نمیدونستی کدومش رو انتخاب کنی از یه طرف یه کالسکه (اسباب بازی) دستت بود از طرفی هم بادکنک و وسایل شن بازی و...
بلاخره یه عروسک به اسم مستر دماغ برات خریدم که فقط برای 5 دقیقه عزیز بود
وقتی اومدیم سوار ماشین بشیم یه محوطه بازی بود که بردیمت اوجا کلی ذوق زده شدی و باد سردی هم میاومد از ترس اینکه سرما نخوری سریع برگشتیم و تو هم کل راه رو گریه کردی
بعد بابایی جلوی یه شیرینی فروشی نگه داشت و این کیک رو به مناسبت بیست وهشتمین سال تولدم گرفت
البته یه کیف چرمی هم که دوست داشتم برام کادو گرفت منم کلی خوشحال شدم از اینکه بابایی یادش نرفته بود
دیشب تو خونمون یه جشن سه نفره گرفتیم
کلی برامون رقصیدی و شمع ها رو فوت کردی
تا کلی بعد باید شمع بازی میکردیم همش شمع میزاشتیم و شما فوت میکردی
الهی بمیرم در آخر هم قسمت پلاستیکی که ته شمعه رو زمین افتاده بود و تو پات رو روش گذاشتی کلی از درد گریه کردی
تا دو ساعت بعد وقتی داشتی بازی میکردی میگفتم باران پات چی شده سریع قیافه ناراحت میگرفتی و الکی گریه میکردی و وقتی میدیدی منو بابایی نگات میکنیم و میخندیم تو هم الکی شروع میکردی خندیدنو
دوستای گلم ممنونم از کامنتاتون مرسی که همگی تولدمو تبریک گفتین دوستتون دارم ببخشید اگه تک تک جواب ندادم