باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

خاطرات یک جنین

1391/11/16 3:15
نویسنده : مامی نرگس
1,665 بازدید
اشتراک گذاری

 

 شروع

niniweblog.com


تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
اظهار وجود

niniweblog.com


هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
زندان

niniweblog.com


گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
فرق اینجا با آنجا

niniweblog.com


داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی
می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
بلوتوث

niniweblog.com


امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
بند ناف

niniweblog.com


امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
موج مکزیکی

niniweblog.com


اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میرنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی ؟

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
سکوت سرشار از ناگفته هاست

niniweblog.com


از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
چندبار مصرف

niniweblog.com


لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
جغرافیای بدن

ابرو
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
رخصت

niniweblog.com


خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم برای خروج رخصت بخواهم .

مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم شِـــکـــلـَــک هــاے عـَــروسـَــــکniniweblog.com

 niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com
اولین نفس

niniweblog.com


کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینها را به خاطر نمی آورم آهای من که هنوز حرفهایم تمام نشد..........

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

با تشکر از یک مامان

من این مطالبو تو   گالری سیسمونی من دیدم وخیلی خوشم اومد و دوست داشتم تو وبلاگ باران بزارم

برای دخترم گذاشتم که بعدا بخونه و بخنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (42)

مامان امیر علی پسر اژدها سوار
16 بهمن 91 7:40
خیلی قشنگ بود مامانی واقعا جالب بود


عطیه
16 بهمن 91 12:30
خییییییلی بامزه و قشنگ بووووود.
مامان مينا
16 بهمن 91 12:52
نركس جون خيلى باهاله
لیلا مامان پرنیا
16 بهمن 91 12:57
خیلی قشنگ بود نرگس جونم
مامان سارا
16 بهمن 91 13:06
خیلی خندیدم وقتی خوندم اگه باباها باردار بودن و ویار می کردن قحطی میشد


عزیزم واقیعته
آناهیتا مامانیه آرمیتا
16 بهمن 91 15:19
خیییلی بامزه بود
خواهر فرناز
16 بهمن 91 15:37
سلام بدو بی با چند تا مطلب تازه اومدیم بدو که منتظریم وای خیلی قشنگ بود قسمتی که بابا ها بچه را نگه دارند را واقعا راست گفتی
مامان ملیسا و مهدیس
16 بهمن 91 15:42
خیلی باحال بود حال کردم نرگس جونم مرسی
elham
16 بهمن 91 16:36
چقدر جالب بود واییییییییی بابایی هها ممان بشن مامان نرگسی ببوس بارانو
فرشته مامان نیایش
16 بهمن 91 17:10
عزیزم خیلی جالب بود. واقعا خدا خودش می دونسته که اگه آقایون بخوان حامله بشن چه اوضاعی میشه که این جوریش نکرده.
آخه میدونین خلایق هر چه لایق ( واقعا مامانا لایقش هستن )
مرسی به همه مامانا


متین من
16 بهمن 91 17:19
قشنگ بود لذت بردم
زهــــــــرا
16 بهمن 91 19:51
عــــــــآلی بود عزیزم.خیلی جالب بود،مخصوصا بخش باباهاش
بهاره مامان ونداد
17 بهمن 91 0:37
وی خدا عاشقش شدم وکلی خندیدم
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
17 بهمن 91 7:35
مامانی خصوصی دارین
مهسا مامی کیارش
17 بهمن 91 17:59
کلی خندیدم بامزه بود
مامان درسا
17 بهمن 91 23:17
خیلی قشنگ بود ما هم کلی خندیدیم. به ما سر نمی زنید؟
مهرنوش مامان مهزیار
18 بهمن 91 10:38
خیلی با حال بود عزیزم.
lملیکا
18 بهمن 91 13:18
وای چقدر زیبا بود من خیلی شاد شدم مرسی گلم
بهاره مامان ونداد
18 بهمن 91 15:38
مامانی بیا به وبم به مسابقه دعوت شدی


چشم
نیم وجبی
18 بهمن 91 18:53
خیلی جالب و بامزه بود
مامان ثمر
18 بهمن 91 21:01
خیلی بامزه بوددددددددددددددددددد
مامان محمد معین
18 بهمن 91 21:19
عزیزم من شما رو به یه مسابقه وبلاگی دعوت کردم یه سر به وبلاگم بزن متوجه میشی
وحید بحرینی
18 بهمن 91 21:22
سلام خدمت باران قلنبه . دوست خوب خودم
الهی صد سال زنده باشی .
بارون جون من عاشق وبت شدم . راستی بزرگ شدی خودت بیا و برای من نظر بذار .
منتظرما...


چشم عمو وحید منتظر باش
مامان محمد معین
18 بهمن 91 23:04
نمی دونم دقیقا, منم از طرف یکی از دوستان دعوت شدم همونطوریه که تو وبلاگم توضیح دادم
مامان محدثه
19 بهمن 91 0:31
خیلی با حال بود کلی خندیدم
مهسا مامی کیارش
19 بهمن 91 12:24
آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 بهمن 91 2:35
نرگس جون نیستی چرادلمون تنگ شدهباران جونی روببوس


مرسی انا جون خیلی این روزا سرم شلوغه!!!
خواهر فرناز
20 بهمن 91 9:35
سلام بدو بیا با 2تا مطلب اومدم زود باش پاشو تبلی نکن بیا دیگه
مامان شیدا
20 بهمن 91 9:37
خیلی جالب بود فکرش را بکن باباها با یه شکم بزرگ برن سر کار و.... وای چقدر ناز میکردند در ضمن دنیا تک فرزندی میشد چون عمرا حاضر به بارداری دوم میشدند


دقیقا موافقم گل گفتی
مامان کیان
20 بهمن 91 19:07
شه جااااااااااااالب پسری شما از پسری من یک روز فقط کوچیکتره


نااااااااااازی قربونش برم
مامان ساجده
20 بهمن 91 21:06
عزیزم سلام دعوت شدی به مسابقه نمیدونم از کجا شروع شده و به کجا ختم میشه ولی بیا پیشم
سمیرامامان پرنیان
21 بهمن 91 1:02
خیلی زیبا نوشتین


مرسی عزیز دلم منم کپی کردم


بهاره مامان ونداد
22 بهمن 91 0:46
کجایی گلم بدو عکس از بارانم بزار دلم تنگیده براش
مامان آیسا
22 بهمن 91 14:19
زیبا بود
محیامامان دینا
22 بهمن 91 17:49
خیلی جالب بود
مامان آنی
23 بهمن 91 3:35
خیلی با مزه بوددستت درد نکنه عزیزم
مهدی
23 بهمن 91 9:33
سلام وبلاگت عالی اگه می شه خواهر و برادر من را در لیست دوستانتون قرار بدهیند وبه وب من بیایند وبت عالی
لیلا مامان پرنیا
23 بهمن 91 10:12
سلام نرگس جون کجایی خبری ازت نیست؟امیدوارم خوش باشی ببوس باران گلم رو
صفورا مامان آوا
23 بهمن 91 11:27
بیا وبلاگم به یک مسابقه دعوت شدی
مامان ثمر
23 بهمن 91 11:39
خاله نرگسم کجایی دلم برای شما و باران جونم تنگ شده زودی بیا خاله
شكوفه ي مهدي
23 فروردین 92 12:10
ممنونم خيــــــــــــــــــــــيلي خوب بود
به وبلاگ من هم بي زحمت سر بزنيد ممنون


چشم فقط برام ادرس بزار لطفا