مهمونی سه تا فرشته
باران قشنگم روز یک شنبه مریم جون و آقا بابک شام مهمونم بودن و تو حسابی براشون رقصیدی و دلبری کردی
آقا بابک دوست بابایی همش میگفت امشب بهترین شبم بود ازبس که تو اونا رو خندوندی
روز دوشنبه هم خاله ندا و طنین جون ( دختر دایی بابا) و خاله ساجده و متین جونم اومدن خونمون و شب هم آقایون تشریف آوردن و ما هم عصری رفتیم تیراژه قرار بود تا ساعت 8 برسیم خونه ولی نمیدونم چیشد که ساعت 8 شد 10 شب و ما سه تا بدو بدو کباب تابه ای و برنج پختیم و ساعت 11 شام خوردیم!!!!
طبق معمول همیشه متین خان زورش به همه میرسه و تکی میخواد دوچرخه سواری کنه
دخترا خانوما از متین میخوان نوبتی سوار بشن
ولی متین گوش به این حرفها نمیده و میگه دوچرخه سواری
باران نارحت میشه ولی پیش خودش میگه عیبی نداره مهمونمون هستن
البته ناگفته نماد که ما هر بار میریم خونه خاله ساجده باران همیشه سوار ماشین آقا متینه و این به اون در
ولی طنین نازم خیلی دلش دوچرخه میخواست
باران خانونم بغلش میکنه
بوسش میکنه میگه عزیزم بی خیال
ولی طنین بی خیال نمیشه و در آخر با گریه مامانش میاد وسط
اینجا هم کلی اسباب بازی ریختیم وسط تا متین بی خیال بشه و ما دوچرخه رو قایم کردیم
بارانم به طنین میگه ایش ایش (بشین)
ولی طنین دلش میخواد پیشه متین بشینه
متین به زور بهش جا میده
دختری با عشوه از طنین میخواد که برای سلطان متین برقصن
طنین اولش قبول نمیکنه و باران تکی میرقصه
و بعد طنین خانوم هم میاد وسط