باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

هفته اول از آخرین ماه تابستون

1392/6/4 18:58
نویسنده : مامی نرگس
1,378 بازدید
اشتراک گذاری

جوجه کوچولو من

این چند روزهم به لطف خدا به خوبی و خوشی گذشت

 پنج شنبه صبح زود بیدار شدیم آخه چند وقتی جفتمون سحر خیز شدیمچشمک بعد از اینکه کارامو کردم ساعت 10 رفتیم خونه مامان اشرف تا خاله زهراینا و زندایی بیان چند ساعتی منو مامان اشرف تنها بودیم و تا تونستیم تخته بازی کردیم

البته وقتی نوبت مامان اشرف میشد که تاس بندازه شما به جاش مینداختی و کلی میخندیدی تا عصری اونجا بودیم و بعد مامانی اومد دنبالمون با عمه مهتابینا رفتیم خونه دایی بابایی

ولی اونجا پدر منو در اوردی از بس که اسباب بازی میخواستی منم روم نمیشد همه چی رو از اتاق محمد علی بهت بدم ولی تو همش بهونه میگرفتیآخ

روز جمعه خاله ساجده صبح اومد خونمون و دوتایی رفتیم خونه خاله بابایی چون مراسم سالگرد میلاد بود وآقایون از صبح رفته بودن بهشت زهرا و ماهم به هوای اینکه خدای نکرده گرمازده نشین بهشت زهرا نرفتیم وفقط خونشون رفتیم

 بعد از اونجا بابایی منو برد خونه خاله زینب چون مهمونی زنونه بود و تا غروب اونجا بودیم و کلی بهمون خوش گذشت

روز شنبه وقتی کامنتها رو چک میکردم دیدم عطرا جون مامان آیسو و آیسا برام کامنت گذاشته که تهران اومدن و شماره موبایلشو برام گذاشته بود و منم زنگ زدم و باهم برای ساعت 7 تو بوستان قرار گذاشتیم

متاسفانه پدر بزرگ خاله ساجده فوت شده و  نمیتونست با ما بیاد و چون از قبل برنامه ریزی نشده بود نتوستم به دوستای وبلاگیمون  خبر بدم این بود که با خاله زهرا و نگین و صدف رفتیم

خیلی روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت و عطرا جون واقعا صمیمی و مهربون بود و منم خیلی خوشحالم که ی دوست دیگه به دوستای گلم اضافه شد

عطرا جون زحمت کشیدن و یه کتاب قشنگ برای باران هدیه آوردن

صدف . نگین . آیسو . آیسا و باران

جات خوبه عسلم؟

 

آیسو جونم

آیسا نازم

 

نگین که تمام هواسش به باران بود

بازم دخملی دوست داره تاب بدهsmiley

 

 

smiley

چند وقتی گیر دادی به این عروسک من

این عروسکو  زمانی که من 8 سال بود گرفتم  و تا الان خوب نگه ش داشتم ولی از زمانی که دسته جناب عالی افتاده اول شلوارشو در آوردی و بعد هر روز از گیسوهاش بلند میکنی و اینور و اونر میکشی چند باری از جلوی چشمات دورش کردم ولی وقتی میبینی نیست انقدر میگی عیوسک کو کو ؟ که من بیخیال یادرگاری و...میشم  و میدم دستت

اینجا هم ساعت 1 شبه و منو بابایی هر کاری کردیم ول کن حوله نبودی و گیر داده بودی که باید حوله تو سرت باشه و عروسکتو بخوابونی

smiley

روز شنبه ظهر هم رفتیم و اولین آمپول D3 رو زدیم خیلی کوچولو گریه کردی و زودی آروم شدی منم برات این اسباب بازی رو خریدیم  روز اول کلی بازی کردی ولی از فرداش به جمع بقیه پیوست

از روزی که آمپول زدی همش میگی آمپوووووو و جاشو به همه نشون میدی

کلا خیلی دختر آرومی هستی هیچ موقع هیچ کسی رو نمیزنی و با همه مهربونی ولی از شانس پرهام جونم فقط با اون لجی  هر زمانی وقت کنین حسابی از خجالت هم در میاین و جالبه همیشه بهش اخم میکنیsmiley فقط یه ساعت اول باهم خوبین بعد از اون

از شیرین زبونیات بگم

هر بار صدای آسانسور میاد میری پشت در و میگی عیییییییی اومـــــــــــــــــــــــد (علی اومد)

وقتی بابایی میاد خونه و قلقلکت میده از خنده ضعف میکنی و همش میگی عیییی نتون (علی نکن)

میگم باران بخورمت میگی نه نگور یعنی نخور به هویج میگی حبیب

همش گوشی رو برمیداری و میگیsmiley علوووو اگین دلاااام بعد با دستت اشاره میکنی یعنی بیا 

تاب تاب ابازی آدا منو نه نازی یعنی نگین سلام بیا بریم تاب بازی

میگم اسمت چیه میگی بارلا موزی به مظفری موزی میگی

به تخت میگی تگت به شلوار میگی شابار

تقلب کردنو حسابی بلدی چون وقتی ازت میپرسم جوجو چی میگه تو میگی جوجو

بعد میگم هاپو چی میگه میگی؟ میگی هاپ هاپ smiley

پیشی چی میگه؟ میگی پیش پیشsmiley

میگم گاو چی میگه؟ میگی گا گا

میگم سوسک چی میگه میگی سوسو

میگم بع بعی چی میگه؟ میگی بع بعsmiley

خلاصه من اسم هر حیونی رو ببرم تو با توجه به اول اسم اون صداشو به من میگیsmiley

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (36)

بهاره مامان باران
4 شهریور 92 20:01
سلام مامان باران جونی دختر کوچولوی من هم اسمش باران و تقریبا همسن باران شما خوشحال میشم اگه تبادل لینک داشته باشیم و بیشتر با هم آشنا بشیم بوس برای باران کوچولو
الهام
4 شهریور 92 20:53
هربار که میام اینجا و وبتو میخونم بارانم پر از آرامش میشم الان هم خیلی دلم گرفته و دارم گریه می کنم اما همین که دیدم نرگس جونم پست جدید گذاشته و از شیرین زبونی هات گفته آروم شدم امیدوارم و آرزو دارم همیشه شاد باشی و روز به روز خانم تر بشی و همدم مامانی بشی نرگس جونم باران خوشگل و ببوس
الهام مامان یسنا
4 شهریور 92 21:59
همیشه به گردش نرگس جون. ماشالله به باران جونم و دختر خاله های خوشگلش. چقدر بامزه با عروسکه خاله بازی میکنه دخملی مخصوصا وقتی روسری سرش کرده خیلی جیگر شده. قربونش برم شیرین زبونه کاش یسنا هم حرف میزد چرا حرف نمزنه.
شهرزاد
4 شهریور 92 23:59
وای خدا من الان دارم زمینو گاز میگیرم از خنده بارلا موزی دیگه چیه عشقم؟ بارلا چرا حالا نرگس جون ی بار ازش بپرسید بگه شهرزاد ببینید چی میگه به من بگید امکانش هست؟ من عاشق حرف زدن بارلا شدم
مامان ترنم
5 شهریور 92 1:17
همیشه ددر قربون زبونه شیرین و شکلاتیت شم قطره جونم ترنم هم با یادگاریهای من مث باران برخورد میکنه نرگس جونی من تا حالا صدای سوسک نشنیده بودما ...
محبوبه مامان الینا
5 شهریور 92 8:41
ای جان عاشق بارانم چه لمی داده بغل دوستش عکسهای خاله قزیش خیلی بانمکه فدای این پرنسس مهربون و آروم شیرین زبون
مامان نیایش
5 شهریور 92 8:49
سلام . مامانی اگه باران جون الان اینجا بود درسته قورتش می دادم .از یس شیرینه .
مهرنوش مامان مهزیار
5 شهریور 92 8:55
شیطون بلا تقلب حسابی یاد گرفته . خیلی باحال بود صدای گربه- سوسک و گاو ببوسش از طرف من
خواهر فرناز
5 شهریور 92 10:04
بازم اومدی کلی نوشتی من بیام باران جونا بخورمش اگه یه روزی خوردمش نگی چرا ؟!!!! از ما گفتن بود ....... خدا پدر بزرگ ساجده جون وخود میلاد جون را بیامرزه این عییییی گفتنت منو کشته جوجو میگه جوجو؟!!!!! همیشه به دیدار نی نی وبلاگی باشین نرگس جون شما کجای تهران هستین؟
فهیمه مامی مهتا
5 شهریور 92 12:07
خوشحالم که بهتون خوش میگذره .... کی بشه من بیام و از نزدیک نرگسجون و باران جونم رو ببینم ..... از دست این دخمل ... حساابی خوردنی هستیا ...با اون تقلب کردنت
مهسا مامان نورا
5 شهریور 92 12:39
عزیز خاله الهی شکر که خوش گذشته بهتون فدای اون شیرین زبونیات وای که چقدر ناز شدی با اون شال سورمه ایی
فاطمه مامان الينا گلينا
5 شهریور 92 13:03
اي جونم .موند اين دفعه منم تهران اومدم خبرتون كنم.روي باران جون را ببوس كه اين قدر عسل شده
مامان بهداد
6 شهریور 92 1:17
سلام . ای جانم. چقدر بامزه حرف میزنه. اون حوله رو نصفه شبی انداخته رو سرش و نمیخوابیده از همه خنده دار تر بوده. خدا رو شکر که روزای خوبی داشتید. همیشه به شادی و خوشی.
مامان آلما
6 شهریور 92 8:41
موش بخوردت شیرین زبون. عاشقتمممممممممممم
سارا مامانی شیدا
6 شهریور 92 11:25
ای جونم قربون این دختر شیرین زبون ماشااله خوردنیه همیشه به گردش دوستم خوش به حال باران جونم که اینقدر بهش خوش میگذره
مهسا(مامان هستی)
6 شهریور 92 16:24
الهییییییییییییییییییی قربونت برم ناناااااااااااااز خانوم پ
مامان آناهیتا
6 شهریور 92 21:48
همیشه شاد باشی عزیزم ، چقدر شال گذاشته بهش میاد
مهسا مامان نورا
6 شهریور 92 22:38
نورا هم به باباش میگه عیییییییییییی خاله نرگسم یه سر بیا
عاطفه مامان الای
7 شهریور 92 11:48
سلام نرگس جون خوبی خوشی؟ عسلی هم که روز به روز خوردنی میشه...ببینم آیسو ایسا مگه ماکو نیستن پیش شما چیکار میکنن؟ فامیل هستین یا شما رفتین ماکو؟ سردرنیاوردم میبوسمتون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
7 شهریور 92 13:37
چه عکسای نازی باران جونم بادوستاش گرفته چقدرخوب که همودیدیدکاش منم میدونستم میومدم شیرین زبون قربونت که آرومی عزیزم
مامان آيسو وآيسا
8 شهریور 92 13:27
سلام عزيزم نرگس جووون ميبوسمتون هم شما رو هم باران جونو خيلي روز خوبي بود خوشحالم كه ديدمتون از نزديك واقعا تو دل برو ومهربون بوديد هم شما هم خواهر تون بازززم يه دنيا ممنون...به خواهر گلتون هم سلام منو برسونيد حتما دخملهاي خشگشو هم از طرف من ببوسيد... به اميد ديدار دوباره
mamane m@ni
9 شهریور 92 15:27
نرگس جون چرا این روزا اینقدر کم پیدایی
نمی گی دوستات دلشون تنگ میشه؟؟؟
باران جونم خوبه؟همه چی مرتبه؟؟؟
نگران شدم به خدا


ببخشید فاطمه جونم یه دفعه ای شد شرمنده نگرانت کردم
صبا خاله ی آیسا
9 شهریور 92 22:44
چ دوستای خوبی
مامانی گیلدا
10 شهریور 92 9:03
سلام مامانی.عزیزم باران گلی خیلی ناز و ملوس شده.شبیه عروسک می مونه.ماشالله خدا حفظش کنه .خوشم میاد همیشه هم خوشتیپه.همیشه بخندی خالههههه جون
لیلا مامان پرنیا
10 شهریور 92 13:35
سلام نرگس جونم کجایییییییییییییییییی؟ تو پست ارمیتا خوندم داری میری ترکیه امیدوارم هر جا هستی شادوسلامت باشی
مامان ترنم
10 شهریور 92 17:04
دلمون واستون تنگ شده ایشالا زودتر برگردین
زينب
10 شهریور 92 19:56
سلام مامان باران عزيز و دوست داشتني و باسليقه. نرگس جان من الان بيش از يك ساله وبلاگ شما رو ميخونم و از نوشته ها و سليقه بي نظيرتون و ديدن عكساي دختر گلتون لذت ميبرم. اگه خدا بخواد منم تا چند وقت ديگه مفتخر به مدال مادري يه دختر ميشم. ميشه ازتون خواهش كنم لطف كنين بگين فرش اتاق باران جانو از كجا خريدين؟ اون عروسكه بهش وصله؟ ممنون ميشم اگه جوابمو بدين! بارانو ببوسين!
مهسا(مامان هستی)
11 شهریور 92 4:08
قربوووووووووووووووووووووونت برررم عزییییییزِ دلم
الهام مامان یسنا
11 شهریور 92 18:08
سلام نرگس جون خوبی؟ باران جونم خوبه؟ نیستی عزیزم نگران شدم. انشالله که هر جا هستین صحیح و سلامت باشید.
الهام
11 شهریور 92 21:01
شمااااااااااااااااااااااااااا کجایییییییییییییییییییییییین هاااااااااااااااااااااااا نرگسس مگه من خواهرت نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آدرینا
11 شهریور 92 22:58
الهی نازی خاله شال سرکردی چه خوردنی و ناز شدی
فهیمه مامی مهتا
12 شهریور 92 13:28
کجایی بانو .... خبری ازت نیست ....دیر به دیر میای .... دلمون براتونحسااابی تنگ شده
رها2
12 شهریور 92 19:49
کجایی دخملی دلم برات تنگ شده .
مامان حنانه زهرا
12 شهریور 92 21:51
خیلی نازه ماشالله


ممنونم
غزلانه
13 شهریور 92 17:05
ای خدا تو چه نانازی دخمل پاییزی
قالب وبلاگ جدید خــــــــــــــــــــیلی خوشگله
تو شیرین زبون ترین دخملی هستی که تا به حال دیدم


مرسی قربونت
مامان ایسان
18 شهریور 92 8:07
ایسانم عاشق اینکه یه چیزی بندازه سرش تو خونه راه بره مخصوصا دستمال خوشک کنش و حولش لغت نامت منو کشته عزیزمشیرین زبونم خاله بازی هم که شروع شده