20 ماهگی دخترکم و جدایی از پستونک
دختر پاییزی من ماهگیت مبااااااارک
باورم نمیشه 20 ماهه شدی واقعا زود گذشت
امروزبرای چکاب ماهانه بردمت دکتر وبرای اولین بار آقای دکتر از وزنت راضی بود
ماشالا 9/650 و قدتت هم 83 شده آقای دکتر خیلی راضی بود و گوشو بینی و گلوت رو هم چک کرد و گفت اصلا التهاب نداره و نیازی به دارو نیست و گفت اگه آبریزش بینیت تا آخر هفته قطع نشد اون وقت باید دارو بدیم
و اما چیزی که خیلی نگرانشم اینه که دوماه پیش که رفتیم برای چکاپ وقتی دکتر ملاج سرتو معاینه کرد گفت هنوز بسته نشده و اگه تا 20 ماهگی سفت نشد اون زمان برای آزمایش تیرویید و کلسیم و آهن باید بدی
گفت تو این هفته ببریمت البته اگه دارو نداده باشیم و ببریمت آزمایشگاه دانش تو بلوار کشاورز و باید ناشتا هم باشی الهی مامان برات بمیره قرار از دستای کوچولوت خون بگیرین
پس فردا هم میبریمت عکس از مچ دستت برای تراکم استخوان بگیری فقط امیدوارم هر چیه به خیر بگذره
از این حرفا که بگذریم ی خبر خیلی خوشحال کننده دارم باران خانوم با امروز 2 روز کامل هست که لب به پستونک نزذه و خیلی جالبه برام که خودش دیگه دوست نداره
ماجرا از این قراره که 3 شب پیش باران ازم پستونک خواست و منم دادم دستش و یکمی که میک زد گفت اخخخخخخ اخخخخخ
بعد مجبورم کرد اونیکی پستونکش رو بدم و منم هر چهارتا پستونک دادم دستش و دیدم هر کدومو میخوره میگه اخخخخ اخخخخخخ
وقتی با دقت نگاه کردم دیدم همه پستونکاشو با دندون پاره کرده و چون توش هوا میره بدش میاد اینه که الان دوروزه پستونکا جلوی چشمشه و باران خیلی بی تفاوت از کنارشون رد میشه و اگه یه موقع هم دسش بگیره سریع میگه اخخخخ
البته دیشب خیلی بد خوابید و تا ساعت 3/5 شب بیدار بود
حتی چند بار خودم پستونکو دادم دسش ولی اصلا نگرفت ومدام بهونه میگرفت که بریم تو حال یا نانای کنیم و .... در آخر مجبور مون کرد که بیایم تو حال و tv رو روشن کرد و کلی رقصید و بازی کرد بعد وسط حال خوابش برد
باران جووووووووونم فکر نمیکردم به این راحتی ها از پستونک جدا بشی آخه بیش از حد بهش وابستگی داشتی به جرات میتونم بگم از 24 ساعت شبانه روز 20 ساعتی دهنت بود
اولین روز جدایی از پستونک 92/5/11 در آخرین روز از 19 ماهگی
البته خودمم دلم میخواست پستونکی رو که با عشق میخوردیش حالا حالا ها داشته باشی دوست نداشتم از نظز روحی ناراحت بشی
به خاطر همین دم دستت گذاشتم
که بدونی هستش ولی خدا رو شکر خودت سمتش نمیری
الهی دورت بگردم دخترک صبور من
اولش از روی تخت اومدی پایین و همش میگفتی یاماما یاماما یعنی بیا ماما
ساعت 2/5 شبه و کلی پازل بازی کردی و بعدشم حسابی رقصیدی
و بلاخره در اولین شب از جدایی با پستونک در کنار اسباب بازیهات ساعت 3/5 شب خوابیدی