باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

هفته دوم خرداد

1392/3/17 16:04
نویسنده : مامی نرگس
1,152 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه 11 خرداد دوتایی  با کالسکه رفتیم خرید و بعد پارک که مامانی هم به هوای دیدن شما همراهمون اومد

این روزا خیلی از پارک خوشت میاد و همش دوست داری از پله های سرسره به تنهایی بالا بری و خودت سر بخوری  منم نمیزارم چون بچه های  دیگه بدو بدو میکنند و منم نگران میشم که نکنه خدایی نکرده بیفتی پایین

ساعت 8/5 شب  رسیدیم خونه ولی انگاری از تاب سواری سیر نشده بودی چون مدام لحافت رو میاوردی و سط حال پهن میکردی و میگفتی تابا تابا  ومنم باید اطاعت میکردم وگرنهگریه

و این ماجرا تا ساعت 1 شب طول کشید و در آخر بابا عصبانی شد و لحافت رو قایم کرد ولی انقدر گریه کردی و گفتی بالشت بالشت (چون به لحاف بالشت میگی) دوباره مجبور شدیم بهت بدیم و با بغض لا لا کردیناراحت


لحافو دور خودت میپیچی و همش میگی تابا تابا

البته اینم بگم تو تقصیری نداری  یه یار که بابا خونه بود تو رو گذاشتیم وسط لحاف و خودمون دو طرف لحاف گرفتیم وتابت دادیم و تو هم که پایه این جور چیزایی دیگه بی خیال نمیشی و کار هر روزمون شده به قول بابایی کلــــــــــــــــــــــــــــی بازوامون قوی شدهچشمک

روز یک شنبه 12 خرداد

زمان واکسن 18 ماهگیت بود و چند روز قبلش که دکتر بردمت دکتر کلی ما رو ترسوند و گفت سخت ترین واکسنه و ممکنه بچه خیلی تب بکنه و گفت که اگه لازم بشه باید از شیاف استفاده بکنیمتعجب

صبح ساعت 8/5 استامینوفن بهت دادم و یکمی که گذشت شیر خوردی رفتیم و چون همزمان با واکسن پرهام بود دوتایتون رو بردیم مرکز بهداشت

وکلی نشستم تا نوبتمون شد که خانمه گفت واکسن 3 تا بیشتر نیست و فقط سه نفر بمونند ولی از شانس همون موقع نوبت ما بود همین که رفتیم تو اتاق به پرستاره گفتم باران 18 ماهشه و پرهام 12 ماهشه

خانمه گفت فقط یه دونه واکسن مونده و منم به زندایی گفتم بزاره باران بزنه چون دارو خورده این بود که ما اول رفتیم و منو بابایی سه بار گفتیم 18 ماهشه ولی خانمه انگار تو یه عالمه دیگه بودفرشته

چون وقتی واکسن دست بارنو زد من ملافه پهن کردم که به پاش هم بزنه خانمه گفت نمیخواد واکسن پا که نداره منم گفتم آخه 18 ماهگی که باید به پا بزنی گفت مگه 12 ماهش نیست؟تعجب وااااااااااااااااااااااااای منو میگی فقط دلم میخواست خفش کنم انقدر عصبانی شدم که نگو ...

بعد یه واکسن دیگه رو پات زد ولی من همش عصبانی بودم ونگران که نکنهاسترس  یه موقع اشتباه کرده باشه و چند باری ازش پرسیدم که گفت فرقی نمیکنه

خدا رو شکر اصلا تب نکردی و حتی پا درد هم نگرفتی نمیدونم علتش چیه سوالفقط امیدوارم که درست زده باشهلبخند

 

پرهام و باران در انتظار واکسن در مرکز بهداشتچشمک

 

روز دوشنبه عصری با عمه مهتابینا و مامانی رفتیم پارک جوانمرد و تو و علی کلی بازی کردین

 

روز 14 خرداد هم با مامانی و عمه و عموینا دوباره رفتیم پارک جوانمرد و اینبار بابایی هم همراهمون بود و بساط شام بردیم ومنم آش دوغ درست کردم

ولی همون سرسره بزرگه که دیروز چند باری سوار شدی دوباره سوارت کردیم و خیلی بدجور  تو سر سره  تعادلت رو از دست دادی   وبا سر و صورت پایین اومدی خدا رو شکر اتفاقی نیوفتاد ولی خیلی حالمون گرفته شد و هیچ عکسی از اون رو نداختیمناراحت

حالا که فکر میکنم خیلی اشتباه کردم که اجازه دادم روز اول هم سوار بشی چون اصلا مناسب سنت نبودمتفکر

روز 15 خرداد چون بابایی تا ساعت 4 بعد ظهر خونه بود رفتیم برات سه چرخه خریدیم و از اونجا رفتیم پارک شهر

با هر ترفند و کلکی که بود یه تخم مرغ به خوردت دادیمچشمک

بعد از تخم مرغ آب خیلی می چسبهنیشخند

الهی قربونت برم که با دقت جو جو ها رو نگا میکردیقلب

روز 15 خرداد عصری مامان اشرف زنگ زد و گفت شب بریم پارک جوانمرد( تا سه نشه بازی نشه)قهقهه و چون بابایی میخواست بره مغازه من همراهشون رفتم و کلی بهمون خوش گذشت ولی حیف که بابایی نبودناراحت

سه تا همبازیقلب

عمو حسین (شوهر خاله زهرا) و باران

دایی محمد و پرهام جونم

 جای بابایی خیلی خالی بود قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (41)

♥ نیم وجبی ♥
17 خرداد 92 16:14
فدای باران خوشگلم وای این همه عکس مامانش نمیگی ما ذوق مرگ میشیم
خداروشکر که واکسن اذیتش نکردهگ
ایشالا که درست زده باشن براش
خاله خیلیییی دوست دارم


خدا نکنه نیکو جونم
ممنونم ما هم دوستتون داریم
مامانی وروجک ارمیا
17 خرداد 92 18:51



معصومه مامان امیر علی
17 خرداد 92 21:45
ای جان دلم تاب تاب دوست داره
معلومه حسابیم خوش گذشت انشالله همیشه شاد و خندان باشین عزیزم. دخمل من مثل همیشه خوشتیپه حسابی دلمو میبره ناقلا


مرسی معصومه جونم امیر علی جونو ببووس
معصومه مامان امیر علی
17 خرداد 92 21:46
مامانی ما با دو پست جدید اومدیم و منتظر حضور گرمتون هستیم


چشم
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 0:38
عزیزم فردا میام دوباره نظر میذارم


مرسی گلم
نازنین
18 خرداد 92 1:59
اااااااااااااای جونم خوشگلم قربون تو دخمل ناااااز
مبــــــــارک 3 چرخه ی خوشگلت خاله جون
نرگس جونی ان شاالله که خانومه ی گیج درست زده واکسن دخملیو اما حداقل یه چیز من جات بودم میگفتم بهش
حالا اگه یه واکسن دیگه که ضرر داشت زدن 2 بارش میزد چه جوابی داشت که بده...
مواظب باران جونم باش خیلی عکساش خوشمل بود دوستتون دارم بوس

خدا نکنه نازنین جونم
منم امیدوارم درست زده باشه
والا چی بگم!!!!!!
چشم منم دوستتون دارممممممممممممم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
18 خرداد 92 3:39
قربووونت برم

هزار ماشاالله .کیف میکنم عکسهات رو میبینم گوگولی

پس این چند روز کلی خوش گذروندی عسل کوچولو

3 چرخه هم مبارکه به شادی استفاده کنی.

چه همبازیهای خوووشگلی هم داری

بوووس برای باران جون




خدا نکنه مونا جونم

ممنونم لطف داری


هستی
18 خرداد 92 6:54
واااااااااااااای عزیزم جیگمله خاله چقده نازه خدا حفظش کنه.خانومی یه سوال در باره کالسکه باران جون کالسکه کرییرش با همه ؟


مرسی قربونت برم
کالسکه و کریر جدا از همه ولی چون جفتش ماله یه شرکته رو هم سوار میشن
فاطمه مامان الينا گلينا
18 خرداد 92 9:18
عزيزم هميشه به گردش و تفريح يه چيزي بگم .ما الينا كه كوچيك بود با اين روش مي خوابونديم.حالا هم كه بزرگ شده عروسكش را اون مدل مي خوابونيم


هههههههههههههه خیلی جالب بود پس ما هم بعد باران ایشالا باید عروسکاشو تاب بدیم
هلیا دخمل خوشگل
18 خرداد 92 10:52
باران جون خیلی دوست دارم سعی میکنم هر روز بهت سر بزنم فدات


مرسی قربونت برم
مامان نیایش
18 خرداد 92 11:04
سلام . همیشه به گردش و شادی باران جون


ممنونم گلم همچنین شما
الهام
18 خرداد 92 13:59
واییییی خدا چه خاله جونم بزرگ شده
خیلی خوشحال شدم دیدمتون عزیزم
دوستتون دارم زیاد
الهی فدای مامان نرگسی بشم
دوستت دارم
باران جونم بزرگ شدی خاله جونم
ببخشید که دیر اومدم خاله جون مریض شده بود


آخه عزیزم خدا بد نده
الهام جونم خیلی مهربونی بووووووووس
آتنا مامان روشا یدونه
18 خرداد 92 14:59
وای منم نگران دو ماهه دیگه هستم که باید واکسن 18 ماهگی بزنم ولی بعدش میریم تا 7 سالگی . خدا رو شکر باران جون تب نکرد و حالش بد نشد . از دست این مرکز بهداشتیها منم همیشه از دست خنگ بازیشون حرص میخورم

نه آتنا جونم اصلا نگران نباش منم خیلی استرس داشتم ولی خدا رو شکر به خیر گذشت
عزیزم مراکز بهداشت اونم از نوع دولتی همینه دیگه
سمیرا مامان پرنیان
18 خرداد 92 16:22
قربون دخمل نانازیمون برمممممم چه عکسای خوشملی و چه جای باصفایی


خدا نکنه سمیرا جونم
لیلا مامان پرنیا
18 خرداد 92 17:43
قربون تو شیرینم برم من

وای نرگس جون من که خیلی عصبانی شدم از دست این سر به هوا بودن با جون مردم بازی می کنن

خدارو شکر که به خیر گذشتنرگس جون تو رو خدا نزار باران اون سرسره به اون بزرگی اونم از نوع به قول پرنیا(تاریکش)رو سوار بشه من الان هم میترسم آخه خیلی خطرناکهقربون باران نازم برم من کلی میبوسمش


خدا نکنه لیلا جونم

اره واقعا خیلی سربه هوان

لیلا جونم منم از اون مامان ترسوام ولی نمیدونم چرا اون رورز جو گیر شدم

ولی دیگه هیچ زمانی نمیزارم




مامان ايسو وايسا
18 خرداد 92 18:30
شيرين عسل چقدر تو نازييييييييي عزيزم خداروشكر گل دختر خورده زمين اتفاقي نيافتاده ....لباسهايي كه روشون عكس حلزون هست خيلي به باران جون مياد......خيلييي خشگله اين دخملي ناز


مرسی عزیزم اره خدا روشکر
ممنونم قابل نداره
ارلا
18 خرداد 92 22:02
سلام وب جالبی داشتی همه رو خوندم امیدوارم شما هم به وب من سر بزنی


ممنونم چشم حتما
مامان ازغوان
18 خرداد 92 22:34
باران گلی خیلییییییییییییییی ناززززززییییییییییییییییی

مرسی گلم
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:37
عااااااااااااااااااشقتم باراننننننننننن ووووووووووووووووووووی میخوام گازت بگیرم


مرسی عزیزم گااااااااااااااز نه ولی بوووووووس کلی
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:37
هه هه چه جالب ما هم از این تاب بازی های سنتی تو خونمون داریم گرفتارش شدیم بخدا دیگه بازو نمونده برامون


شما هم خاله جون !!!!! فک کنم تا چند ساله دیگه بتونیم تو قویترین زنان دنیا شرکت کنیم
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:38
وای زنیکه دیوونه چرا واکسن بچه رو اونطوری کرد؟؟؟؟؟من بودم میکشتمش خقه که دیگه گذشته نرگس


ای وای من چه خاله خطرناکی دارم من
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:39
وای واسه سر سره خیلی ناراحت شدم خداروشکر که چیزیش نشده جیگرممممم


مرسی گلم
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:40
باران سه چرخت مبارکههههههههههه میدی منم یه دور باهاش بزنم؟؟


ممنونم اره خاله جونم اصلا خودم میام سوارت میکنم
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:41
چه تعجبی کرده خانوم گل واسه حیوونا


اخه بچم زیاد جو جو ندیده‍!!!!!!!!!!!!
مامان مهدیس و ملیسا
18 خرداد 92 22:41
ایشالا همیشه خوش باشید!!!!!!


ممنونم همچنین شما و دخترای گلت
مرجان مامان آران
18 خرداد 92 23:48
اخي عزيزم هزار ماشالاااا چقدر بامزه و خوشگله خدا حفظش كنه
من وبلاگتونو اتفاقي ديدمو خيلي خوشم اومد لينكتون كردم با اجازه دوست داشتيد به ماه سر بزنيدو لينك كنيد


مرسی گلم چشم در اولین فرصت
مامان خورشید
19 خرداد 92 0:30
عزیزم خصوصی


مرسی خورشید عزیزم
بهاره مامان ونداد
19 خرداد 92 1:24
عزیز دلم خانم شدی تنهایی سرسره به اون بزرگی سوار میشی
ولی نرگس جون عجب جراتی داشتی گذاشتی تنها ازش بیا پایین من که چند تا سکته کردم تا از این عکس گذشتم
همیشه به شادی ولی این دفعه با بابایی

بهاره جونم دیگه از این غلطها نمیکنم!!!!!!!!!!
متین من
19 خرداد 92 1:36
ای جانم باران ناز وخوشکل با این عکسات دل هرکسی رو میبری
سلام نرگس جونم خوبی دوستم منم شرمنده تو هستم با وجود بازیگوشی های زیاد متین منم وقت ازادم خیلی کم شده کمتر به نت میام ولی الان که اومدم وب باران کلی ذوقش کردم قربون صدقه اش رفتم کلی ببوسش از طرف من راستی نرگس جون شماره م عوض کردم اگه شماره ت دست خودته یا همون شماره قبلی که بهم دادی بهت اس بزنم ؟؟؟


عزیزم دشمنت شرمنده
اره عزیزم اس بزن
atefeh mamane elay
19 خرداد 92 1:37
narges jun doseton daram ...baran che akhsaye nazi dare to in post...chon ba makc barname macentash umadam inter net ...farsi nemishe nevesht ba internrt safari umadam web sorat hkeyli zyade ...heyf ke barname farsi nadare ....delam nyomad pyam nzaram...dateye bad ba windoz miyam ...farsi payam midam

مرسی عاطفه مهربون دخمله گلت رو ببووووووس
مامان ايسو وايسا
19 خرداد 92 2:43
عزيز دلم چقد تو نازي وخشگل....بوس برا باران ملوس وعسل


ممنونم عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 خرداد 92 3:27
ای باباچقدرگیج بوده پرستاره اصلا به هیچ چیزاهمیت نمیدناخیلی ترسیدم وقتی خوندم اشتباه زده حالا یه تحقیقی کن ببین اشکال نداره واقعا؟
عکس دوتاییتون خیلی نازشده بااون قیافه ای که روی چرخش گرفته عسلم مبارک باشه سه چرخت
چه عروسکای خوش تیپ ونازی
نرگس جون خواهرزاده هاته یادخترخاله هات من ازاون بزرگه خییلی خوشم میاد..
باران جونم هم چه تیپ پسرونه ای زده قلبونش برم

اره پرسیدم درسته
ممنونم ناز میبینی
خواهر زاده هامه نگین و صدف
اره دیگه مو نداره گفتیم پسرش کنیم
خدا نکنه گلم
خواهر فرناز
19 خرداد 92 9:54
خوش بگذره
الهی بمیرم واسه واکسنت
برو تو کارت واکسن 1سالگی و18 ماهگی را مقایسه کن ببین چیش متفاوته که نگرانیت برطرف بشه
شما هم خیلی باحال جواب مسابقه را داده بودی جالب بود



ممنونم گلم
خدا نکنه
اره مقایسه کردم واکسن دست یکیه
مامان آناهیتا
19 خرداد 92 11:43
خدا رو شکر که تب نکرد و اذیت نشد

سه چرخت مبارک خانم

مامانی موظبش باش این سرسره های مارپیچی برای سن باران مناسب نیست ببوسش


اره خدا روشکر
مرسی گلم
اره دیگه هیچ وقت نمیزارم
سارا مامانی شیدا
19 خرداد 92 13:35
چه دخملی شده این عروسک خانم شیطون و خوشگل خدا حفظش کنه
همیشه به خوشی و شادی عزیزم


ممنونم سارا جون شیدا گلم رو ببووووووووس
مامان ارغوان
19 خرداد 92 14:09
واکسنت هم مبارکه ،سه چرخه هم که کلی مبارکه عزیزم

مرسی فرشته جونم ارغوان نازمو ببوس
راستی چرا آپ نمیکنی منتظر عکسهای جدیدیم
مامان مهدیس و ملیسا
19 خرداد 92 16:20
وای پس نظرهایی که اون همه دیشب منم گذاشتم کو نرگسسسسسسس


شرمنده دوستم هنوز تایید نکردم یعنی کاری پیش اومد مجبور شدم بیرون برم الان تایید میکنم
ممنونم بابت اون همه نظر
پارمين
19 خرداد 92 17:22
شما به بازي وبلاگي كه در صفحه ي وب من مشاهده مي كنيد دعوت شده ايد.


ممنونم چشمم در اولین فرصت
مامان ترنم
19 خرداد 92 19:08
خدا را شکر که واکسن اذیتش نکرده. چه عکسهای نازی گرفتی گل دختر. ایشاالله که همیشه سالم باشی.معلومه که خیلی هم پارک دوست داره عزیزمون.


اره خدا روشکر
ممنونم همچنین شما
مامان الینا
26 خرداد 92 20:12
وای دختر شجاع من چطوری از اون سرسره ی پیچ پیچی داره میاد پایین ؟ من که ترسیدم


باور کن خودم یادم میاد میترسم
صفورا مامان آوا
30 خرداد 92 9:14
چه عکسای قشنگی پارک جوانمرد کجاس معلومه جای خیلی خوبیه برای بچه ها


ممنونم اتهای همت غربه از حکیم غرب هم راه داره