باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

بابایی اومد

1391/10/28 13:45
نویسنده : مامی نرگس
1,687 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گل من

بابایی سه شنبه شب اومد و منو عمو حسین شوهر خاله زهرا رفتیم فرودگاه وطبق معمول شما رو گذاشتیم  پیش مامان اشرف

وقتی رسیدیم خونه مامانی و عمو کیوان هم خونمون بودن وشما بغل عمو بودی همین که بابایی رو دیدی بلند گفتی هههههههههههههههه

همه کلی خندیدیم

با تعجب بابایی رو نگاه میکردی و همش بغلش بودی  و حواست بود جایی نره جالبه  اصلا غریبی نکردی

بابایی از کربلا یه اسباب بازی مرغ اورده  که تند تند تخم میزاره خیلی دوستش داری البته فعلا!!!!!

ببخشید تو اون لحظه نتوستم عکس بندازم این عکسم قبلا انداختم

عاشق این هستی که بری اینجا بشینی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 دی 91 13:49
قربون ذوقت عزیزم. مبالکه سوغاتیت .
چشمت روشن نرگس جون ،،دیگه راحت شدی کاملا درک میکنم وقتی همسری نباشه انگارآدم هیچ جایی راحت نیست


مرسی انا جون اره خیلی سخته ارمیتا خوشگلمو ببوسین
خواهر فرناز
28 دی 91 14:31
چشمت روشن باران جون بابایی بالاخره اومد خانه زیاد اذیتش نکنیا


چشم خاله جونم



نگاری
28 دی 91 16:08
اخییی
تصور خندیدنش موقع دیدن باباییش خیلی لذت بخشه
کلی خندیدم


اره ماهم کلی خندیدیم
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
28 دی 91 17:09
وای مامانی بعد از کلی تلاش باز نمیدونم چرا اما سایت باران جونم باز نمیشد دق کردم همش نگران بودم تنها هستین خدارو شکر که سالمین منو امیر خیلی دوستتون داریم


چرا باز نمیشد؟
منو بارانم عاشقتونیم
بهاره مامان ونداد
28 دی 91 17:37
مبارک مبارک برگشتن همسری مبارک
پستونکش رو ببین ما اپیممممممممممم


چشممممممممممممممممممممممم عروسکمه
لیلا مامان پرنیا
28 دی 91 17:47
چشمتون روشن نرگس جون خوشحالم که آقای پدرتون به سلامتی تشریف آوردن امیدوارم همیشه جمعتون برقرار باشه

قربونت برم لیلا جونم
سحر مامان محمدطاها
28 دی 91 19:31
سلام به باران جون ومامان نرگس گلش سوغاتیت مبرک عزیزم.


مرسی سحر جونم
لیلا مامان پرنیا
28 دی 91 20:09
1367
خاله مرمر
28 دی 91 21:32
چشمتون روشن مامانی و باران جون انشاالله این دفعه سه تایی با هم قسمتتون بشه.


صبا
28 دی 91 23:16
چشمت روشن نرگس جان انشاالله که خدا هیچ وقت خانوادتون رو از هم دور نکنه مگر برای همین جاهای زیبا انشاالله دفعه بعد با هم برید مکه باران ما هم بشه حاجیه خانم


مرسی عزیزم ایشالا شما هم همیشه سفرهای خوب برید
عاطفه
28 دی 91 23:36
چشتون روشن مامات نرگس و باران جونم. زيارت اقاي پدر هم قبول باشه ايشالا 3 تايي سفراي خوب خوب بريد


مرسی عزیزم
متین من
29 دی 91 1:58
سلام باباهم که به سلامتی اومدن خدارا شکر ایشالا همیشه از این مسافرت ها داشته باشن روزی هر ساله شون باشه


مامان آناهیتا
29 دی 91 9:48
سلام چشماتون روشن . وقتی بابایی خونه نیست بچه ها بیشتر بهانه گیر می شن مخصوصا موقع اومدن خونه بابایی که میشه انگاری بچه ها حس می کنن الان دیگه وقتشه .
سوغاتیت مبارک عزیز خاله .
جمعتون همیشه جمع باشه .


مرسی گلم اره دقیقا باران شبها بهونه گیر میشد ایشالا سایه همه پدر ها بالای سر بچه هاشون باشه
محیامامان دینا
29 دی 91 13:14
چشمت روشن نرگس جون.انشاالله سفر بعدی باهم برید.

مرسی ایشالا قسمت شما هم بشه
سمیرامامان پرنیان
29 دی 91 14:42
چمتون روشن،کادوی باران جون هم مبارک باشه
مامان معصومه
29 دی 91 22:54
زیارتشون قبول . خاله ای بابا برات چی آبلده ?


مرسی خاله جونم
یه مرغ
مامان آنی
30 دی 91 20:38
چشمتون روشن نرگس جون ایشاله که خونوادتون همیشه سلامت باشه
مامان سارا
1 بهمن 91 8:27
چشمتون روشن .
ایشاا... قسمت بشه شما و بارون جون و باباییش با هم برید کربلا
عزیزم ، آخه کربلا اصلاً هیچ چیز مناسبی برای سوغات نداره ولی خیلی جالب بود سوغاتی باران


مرسی عزیزم
اره شوهرم میگفت واقعا هیچی نداره
مامان سارا
1 بهمن 91 8:28
پس از تخم مرغ خودکفا شدید ، بسلامتی


اره خاله جون بلاخره گرونیه دیگه و بارانم روزی یه دونه تخم مرغ میخوره این بود که به فکر افتادیم
مامان سارا
1 بهمن 91 8:28
عزیزکم اونجارو دوست داری قربونت برم من جوجه