درد ودل
عزیزممممممممممممم
چند روزی میشه که بگی ونگی شیر خشک میخوری یعنی دکترت تجویز کرد اول که برات شیر پروگرس رو خریدم نمیخوردی ولی شیر گیگوز که گرفتم میخوری نمیدونم چرا خوشحال باشم یا نارحت ولی هر بار که میخوری از ته دل دلم میگیره دوست ندارم زود تسلیم بشی ولی انقدر ماهی وانقدر مظلومی که یه کمی غر غر می کنی بعد سریع میخوری بارانی نمیدونم چرا این روزا این جوری شدم ولی عروسک مامان خیلی دوستت دارم
چند روز پیش تو یه وبلاگی خوندم که مامانش نوشته بود خدا رو شکر که وظیفه مادری رو خوب انجام دادم و21 ماه به بچه ام شیر دادم عزیز مامان خیلی دلم گرفت یعنی من کوتاهی کردم نمیدونم... هر روزی که میگذره مقدار شیر خشک بیشتر میشه وشیر خودمو که خیلی کم شده کمتر میدم ناراحتم باران جونم خیلی بهت وابسته شدم تمام فکرم تمام زندگیم شدی
این روزا خودم بزرگ شدنت رو حس میکنم به قول بابایی همه چی رو میفهمی وقتی از فاصله خیلی دور منو میبینی شروع میکنی دست وپا زدن واگر زمین باشی تند تند میای از پاهام میگیری تا من بغلت منم
این روزا یاد روزهایی افتادم که تازه به دنیا اومده بودی منو بابایی هفته های اول تا صبح نوبتی بیدار می موندیم وتو رو نگاه میکردیم که یه موقع تو خواب شیر بالا نیاری وخدای نکرده...
این روزا وقتی صدات مکنم باران برمیگردی ونگام میکنی خدای من این همون بارانی بود که سال پیش منو بابایی تا صبح نگاش میکردیم
این روزا وقتی یه چیزی دستته میگم بده من سریع میدی قربونت برم که زود حرف مامانو گوش میکنی
باران جونم عاشق این روزهاتم....................