آتلیه 21 ماهگی
عروسک قشنگم
این عکسها رو هفته پیش روز یک شنبه انداختم وخیلی اتفاقی شد که بریم آتلیه چون قرار بود جایزه جشنواره ات رو تحویل بگیرم گفتم یه وقتی بدن که چندتایی هم عکس بگیری مثل همیشه دختر خوبی بودی
ولی این بار شیطون تر از قبل فقط دوست داشتی تو محیط اونجا راه بری و هر عروسکی که چشمت میبینه برداری و اونا هم با روی باز از این کارت استقبال میکردن و میگفتن کاری به کارش نداشته باش
خیلی زود باهاشون دوست شدی و وقتی آهنگ میزاشتن شروع به رقصیدن میکردی بعد که اومدیم پایین چون تعداد عکسها کم بود همونجا انتخاب کردم و تو رو تو محوطه بازی گذاشتم من تو رو کامل میدیدم ولی چون من پشت کامپیوتر بودم تو منو نمیدیدی و همش میگفتی ماما دوووووون ماما دووون نرجیس دوووون یعنی مامان جون نرگس جون همه کلی برات ضعف کرده بودن
روز دوشنبه شما رو گذاشتم خونه خاله زهرا و خودم با مریم جون رفتیم بهار و باقی مونده سیسمونیش رو خریدیم دوباره برات لباس گرفتم
روز چهارشنبه خونه دوستم دعوت بودیم مهونی زنونه خیلی خوش گذشت پنج شنبه هم از صبح رفتم خونه مامان اشرف کلی با نگین و صدف باااازی کردی به همه دوووووووون میگی یعنی جون
وقتی بابا سعید (بابای خودم )میپرسه من کی هستم ؟ تو میگی سعــــــــــــد مامانم رو همچنان ماشرف صدا میزنی
دیروز هم خونه خاله مرضیه مهمونی زنونه بود از صبح تا نزدیکای ساعت 9 اونجا بودیم و خدا رو شکر کلی بهمون خوش گذشت
نمیدنمو چرااا اصلا دوست نداری بهم مامی بگی وقتی میگم باران بگو مامی عصبانی میشی و میگی نه ماما
چند وقته دارم باهات تمرین میکنم ولی اصلا دوست نداری منم دیگه بی خیال شدم
ولی فک کنم اگه بهت میگفتم بهم بگو ننه زود قبول میکردی
جدیدا وقتی میخوای شبها بخوابی دو دستی محکم گردنم رو فشار میدی و بغلم میکنی انقدر بهم میچسبه که نگو
خدا رو شکر خیلی دختر خوبی هستی اصلا تو خونه منو اذیت نمیکنی و با ی روسری ساعت ها مشغول بازی هستی عروسکات رو خیلی دوست داری و وقتی تنهایی بازی میکنی میبینم که تو خونه کلی کالسکه سواریشون میدی بعد رو پاهات میخوابونی و آروم آروم لالایی میخونی
ولی جدید یاد گرفتی اگه لباست بلوز و شلوار باشه که خیلی راحت از تنت در میاری و اگه بادی باشه یکی یکی آستینات رو در میاری بعد از پایین میکشی بیرون بعد چسب های پمبرزت رو باز میکنی منم شروع میکنم جیغ کشیدن که ای واااای جیش نکنی تو هم غش غش میخندی چند بار این کارو کردی اصلا اهمیت ندادم ولی انقدر میای جلوم رژه میری و ادا در میاری که نمیتونم خودمو خونسرد نشون بدم چون میترسم خونه رو نجس کنی تو هم نقطه ضعفم فهمیدی و هروز چند باری تکرار میکنی قفط جای شکرش باقیه که جلوی بقیه نمیکنی و خجالت میکشی وگرنه....