نمایشگاه نوزاد و کودک 4
دخترک قشنگم
روز پنچ شنبه شما رو گذاشتم خونه مامان اشرف بعد با خاله مریم (دوستم) رفتیم نمایشگاه تا برای برسام جون که تو شکم مامانشه سیسمونی بخریم
کلــــــــــــــــــــی براش وسایل خریدم البته منم عقب نمیموندم هرچی که فک میکردم برات مناسبه خریدم خاله میخندید میگفت خوبه دیگه به بهونه پسملش کلی برای باران خرید کردی
خلاصه وقتی اونجا بودم دیدم کلی وسایل بازی دارن که تو مطمنن با دیدنشون لذت میبری این بود که گفتم امروز صبح ببرمت
به خاله ساجده گفتم اونم همراهمون اومد
نمیدونم چرااااااااا؟ فقط دوست داشتی تو قسمت جابه جایی و حمل ونقل فعالیت داشته باشی
و مثل بچه های دیگه دوست نداشتی بازی کنی و فقط میخواستی صندلی ها رو جا به جا کنی
عزیزم دیگه زورت به این یکی نرسید؟!!!!!!!!!!!!!!!
اینجا آهنگ شاد پخش میشد ونمیتونستی رو پاهات بایستی وکلی برامون نانای کردی
الهی اینجا متین داره خودشو تو آینه نگاه مینکنه ببینبه عینکه بهش میاد یا نه؟
دخملی از این کار متین خنده ش میگره
متین جونم خودشم خنده ش گرفت
ای جونممممممممممممم
دخملی هیکلشو تو آینه بر انداز میکنه
این ظرف غدا رو هم برات از نمایشگاه خریدم به امید خونه تمیز
منو بابایی چند باری امتحان کردیم به هیچ عنوان غذا از توش نمیریزه ولی نمیدونم تو وروجک چکار میکنی که دیروز برات پفیلا ریختم و دادم دستت بعد دیدم کل خونه شده پفیلا کلی تعجب کردم که آخه چه جور ممکنه؟
بعد دیدم خانوم خانوما دستشو از لبه داخلی ظرف مگیره و همینه باعث میشه خونه مثل سابق باشه ومنم مثل سابق از صبح تا شب
رفتنی خیلی دختر خوبی بودی ولی برگشتنی بعد از اینکه خاله ساجده پیاده شد کلی گریه کردی که بیای بغلم هر کاری میکردم آروم نمیشدی در آخر مجبور شدم ماشینو تو اتوبان نگه دارم بعد بغلم خوابوندمت و تو صندلی گذاشتم با هزارتا سلام صلوات اوردمت خونه
هفته پیش خاله افسانه با آریا جون از مشهد اومدن و ی روز مهمونم بودن
اینجا ساعت 3/5 شبه و شما دوتا دارین کلاه قرمزی رو میبینین
خاله این پوتین های قرمز رو برات آورده بودشما از بس خوشت اومده بود تا موقع خواب پات بود فرداشم به محض بیدار شدن تو پات کردی
هر کی بیاد مهمونم باران ازش بیگاری میکشه