باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

این روزها هم گذشت

1392/4/7 11:12
نویسنده : مامی نرگس
1,302 بازدید
اشتراک گذاری

نازگلم این روزا  خیلی شیرین تر از قبل شدیقلب

هر بار که آدمو میبینی یه لبخند خیلی دلنشین

مهمون اون لبای قشنگت میشهلبخند

جدیدا یاد گرفتی وقتی از چیزی خوشت بیاد یا ی لباس نو تنت کنی همش میگی وااااااای وااااای

چند روزیه یاد گرفتی هر چی  دستت میدم با صدای ظریف میگی میسی (مرسی)

وقتی شبا میریم پارک همش دوست داری تو محوطه پارک بدو بدو کنی و زیر چشمی هم مارو نگاه میکنی که ببینی دنبالت میایم یا نهچشمک

وقتی میخوام شربت آهن و زینکت رو بدم با یه سرعتی از دستم فرار میکنی که مطمئنم قهرمان دو هم بهت نمیرسهخنده

حساسیت خاصی به وسایت داری و اصلا دوست نداری کسی سرش رو روی بالشت بزارهمشغول تلفن

تو خانواده پدری  همه مادرشوهر رو مامانی صدا میزنن ولی تو سنت شکنی کردی و فقط به من میگی مامانینیشخند

چند روز پیش که خونه مادرشوهری بودیم همش میخواست آموزشت بده که باران من مامانیم و به این بگو نرگس یعنی به من ولی مرغ تو همچنان یه پا دارهخنده

عاشق بابایی و ازون دختر بابایی ها میشی که لنگه ندارهمتفکر

بابایی هر روز که میخواد بره سرکار من باید تو رو یه جوری سرگرم کنم که نفهمی وگرنه کلی پشت در دنبالش گریه میکنیگریه

این روزا دوست داری خودت غذا بخوری و قاشق رو میگری دستت و با اون یکی دستت رو قاشق غذا میزاری و تا میخوای دهنت بزاری کلش میریزه خندهو دوباره ماست رو قاطی آب میکنی و همه رو با هم میریزی زمین  و بعضی مواقع هم قاشق رو میزاری زمین و همه رو  باهم تو خورد زیرندازی میکنی که زیرت انداختمزبان و جالبه حق ندارم دعوات کنمساکت چون جناب پدر میفرمایند اینطوری بیشتر بهش غذا میچسبه  بزار بچه راحت باشه و بعد  دوتایی میرن دنبال بازی و من میمونم و تمیز کردنو و یه دنیا کار ...متفکر

دیشب میخواستیم بریم پارک چون کالسکه خونه مامانی بود مجبور شدیم اول بریم اونجا تا کاسکه رو برداریم و تو کلی گریه کردی که نریم خونشون چون میدونستی قراره پارک برینگران

وقتی نزدیک تاب میشم شروع میکنی آواز خوندن و تند تد برای خودت تاباسی رو میخونی  ولی هر بار که میخوایم از پارک بیرون بیام  دوباره شروع میکنی  الکی گریه کردن و منم سریع پستونکت رو میزارم تو دهنت وبا بابایی دنبال گربه میکنیم و به هوای دیدن گربه تا خونه میارمتنیشخند

دو سه روز پیش ساعت 6 صبح بیدار شدی و طبق معمول همیشه ی شیشه شیر دادم و خوری و خوابیدی و ساعت 9/30 بیدار شدی و به من گفتی مامانی ایش ایش (شیر) منم سریع پاشدم و برات تخم مرغ گذاشتم بپزه چون اگه شیر میخوردی دیگه لب به تخم مرغ نمیزدی این بود که اومدم سرگرمت کنم تا تخم مرغ آماده بشه و تو هم مدام میگفتی ایش ایش الهی بمیرم فکر میکردی متوجه منظورت نمیشم انگشت اشاره خودتو کردی دهنتو و تند تند میک میزدی و میگفتی ایش ایش  یعنی شیر میخوام کلی قربون صدقه رفتم گفتم دخترم میفهمم منظورتو ولی تو هم باید بفهمی اول تخم مرغ !!!!!مشغول تلفن

حالا از اون روز وقتی میخوای منو بخندونی انگشتت رو میکنی دهنتخنده

چند وقتی هم که بلد شدی در یخچالو باز کنی و تا غافل میشم میبینم تو یخچالی  و به زور میارمت بیرونگریه

 

 روز پنج شنبه از صبح رفتم خونه مامان اشرف و خاله زهرا و زندایی مینا هم اونجا بودن عصری همگی باهم رفتیم مرکز خرید سمرقند که خیلی نزذیکه خونه مامان اشرفه اوجا میرفتی و به هر ویترینی که مربوط به تو میشو وایمیستادی و همش میگفتی واایییییییی وااییییییییی

ولی من برعکس همیشه که هر جا میریم یه چیزی حتما برات میخرم این بار خریدی نداشتیم ولی در عوض برای بابایی ی تیشرت گرفتم

 

همش میگی واااااااااایییییییییییی واااااااااایییییییی

از اونجا رفتیم پارک و کلی با نگین و صدف (دختر خاله) بازی کردین

پرهام عزیزمقلب

صدف باران و نگین سه تا دختر خاله های دوست داشتنیقلب

اینجا زیر چشمی منو نگاه میکنی

شبا وقتی میریم پارک همیشه ی چندتا بچه پیدا میشن که از سرسره برعکس میان بالا منم حرص میخورم کلافه

و به قول بابایی میخوام ارشادشون کنملبخند و میرم و بهشون میگم عزیز من کار درستی نمیکنیمشغول تلفن چون بچه های کوچولوتر وقتی سر بخورن مریض میشن ولی همیشه بچه ها منو نگاه میکنن چشمو چشم تو چشم من دوباره تکرار میکنن

منم تعجب

بابایی خنده

 

حالا از روز پنچ شنبه تو هم با تقلید از بچه ها همش همینکارو میکنی

منم کلی خجالت میکشمنگرانخجالت

بهت میگم باران جان کار بدی میکنی آقاهه دعوا میکنه هااااامشغول تلفن

تو هم بیخیال تر از اون بچه هایی که من ارشادشون کردم ی نگاهی به دور و رچشم میکنی و به کارت ادامه میدینیشخند

وقتی از پارک اومدیم خونه انگاری که سیر نشده بودین و ما هم مجبور شدیم به روش سنتی تابتون بدیمچشمک

و با ی جیغ بنفش ( به خاطر خوشحالی) از سوی تو پرهام ترسید و میدانو برای تو خالی کردنیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

مامان تینا و رایان
2 تیر 92 19:11
دوستای خوبم پسرم رایان تو مسابقه اسباب بازی wina baby شرکت کرده ...خیلی ممنون میشم برین بهش رای بدین...گل پسرم تو این عکس 5/5 ماهه است... http://www.wina.me/baby/index.php?option=com_easyblog&view=entry&id=28&Itemid=488 فقط کافیه روی ستاره کلیک کنید تا یه امتیاز ثبت بشه
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
2 تیر 92 19:26
ای کاش که همنشین گلها باشیم
از نسل بزرگ موج و دریا باشیم
ای کاش که در رکاب آقا یک تن
از سیصد و سیزده نفر ما باشیم






عيدميلاد گل نرگس بر شما و خانواده گرامي مبارك....شاد و سلامت باشيد


ممنونم گلم
الهام مامان یسنا
2 تیر 92 19:31
چقدر پیراهنت قشنگه و بهت میاد باران جونم. نرگس جون چقدر خوبه که باران همبازی داره. ما اصلا بچه کوچیک نداریم یسنا من اینقدر برای بچه ها ذوق میکنه که باهاشون بازی کنه ولی حیف.


مرسی الهام جونم
آخه عزیزم فک کنم خودت باید براش ی همبازی بیاری
ریحانه مامان رز گل
2 تیر 92 22:21
همینه مامانی به بچه ها هرچی بگی نکن بدتر میکنن. الهی قربونت برم که از پارک سیر نمیشی البته رز گل هم دسته کمی از بارانی نداره مامانی ما منتظر شما هستیم حتما پیش ما بیایین


دقیقا همین طوره
خدا نکنه همه بچه ها همینطورن
خواهر فرناز
3 تیر 92 0:04
ماشالا خیلی شیرین تر از قبل شدی
هزار ماشالا به شما

بیچاره پرهام


مرسی گلم
اره طفلک
mamane m@ni
3 تیر 92 0:48
الهی فدات خاله که موقع برگشت از پارک همش چشت دنبال اینه که یه گربه ببینی
حالا چیزی هم می بینی ؟؟؟



خدا نکنه
اره خاله به زور یکی دوتا میبینیم
مامانی درسا
3 تیر 92 2:18
عزیزمی چقده شما شیرین زبون و قلقلی و خوشگل شدی ..... هزار ماشاالله خانمی هم شدی ....... فقط دیگه قلمبه نیستی عزیزم لاغر شدی ..... چرا حتما" تما روزو بدو بدو میکنی ...... همیشه سلامت باشی عزیز


اره خاله جون از بس که شیطونه
بهاره مامان ونداد
3 تیر 92 2:33
اخی عزیزم این قدر خودت رو اذیت نکن سر برعکس بالا رفتن بچه ها از سرسره منم تا همین چند وقت پیش کلی حرص میخردم ولی الان زدم به بی خیالی اخه میبینم ونداد هم کار همون بچه ها رو تکرار میکنه ومن این جوری میشم جلو بقیه
وای این عکس اخری خیلی بامزه بود


نه دیگه بهاره جونم منم زدم تو فاز بی خیالی
مامان آرمیتا
3 تیر 92 14:24
بیا مهدی شب هجران سفر کن بیا از پرده ی سیاه گذر کن بیا ای آفتاب خوب پنهان بیا شام مرا با خود سحر کن . . . گلم آپم
مامان دنیا
3 تیر 92 16:43
ماشااله برای خودت خانمی شدی باران جونم


ممنونم عزیزم
elinajon/
4 تیر 92 9:06
آخ كه بچه به اين شيطوني كي ديده. ما شاا.. ما شاا.. چشم نخوري ان شا ا..


قربونت برم
مامان ايسو وايسا
4 تیر 92 13:18
عزيز دلم باران جونم از راه دور ميبوسمت ...خيلي خوشمزه است دخملي نرگس جون براش حتما اسپند دود كن حتما


مرسی قربونت برم شما هم دخترای گلت رو ببوس
الهام
4 تیر 92 19:02
ای جونم واقعا این پستت در اوج ناراحتیم خوشحالم کرد و باعث شد خنده بیاد رو لبام
بوووووووووووس
عکسا یکی از یکی هنری تر.


ای جونم چراااا نارحت؟
خوشحالم که خوشحالت کردیم
مامان بابای الیسا
5 تیر 92 1:15
باران جونی نهمین عکست خیلی قشنگ شد


ممنونم شما با چشمای قشنگتون میبینید
مامان محمد معین
6 تیر 92 16:52
ماجرای صبحونه خوردنش خیلی بامزه بود
اون عکسی هم که داره زیر چشمی پشتشو نگاه می کنه خیــــــــــــــــــلی قشنگه
چقدر تو خوشمزه ای دختر وااااااااااای وااااااااااااااااای



ممنونم عزیزم
مامان ایسان
7 تیر 92 8:06
وای که چقد شیرینی تو به دل میشینی
شما خودت اهنگ زمینش بزار
خوشتیپ خانم خیلی جیگر شدی عزیزم
از قراره معلوم خیلی بلا شدی عزیزم بیچاره مامانی یعنی بیچاره ما مامانا خوبه حالا دختر داریم ما


مرسی عزیزم
اره خاله جونم بیچاره مامانا
فهیمه مامی مهتا
7 تیر 92 11:39
باران خانومه ما همیشه خوشتیپ و خوش عکسه .....


ممنونم عزیزم
سمیرا مامان پرنیان
7 تیر 92 16:16
وووی پرهامو ببین ای شیطونای خاله


آناهیتا مامانیه آرمیتا
9 تیر 92 3:33





قربونت برم اومدی