باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

هفته ای که گذشت

1392/3/24 13:36
نویسنده : مامی نرگس
1,126 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من چند روز پیش با بابایی رفتیم جاده کن سولقان برای خرید شاتوت زبان

و چون عاشق آب بازی هستی تا رودخونه رو دیدی گفتی آباس آباسی و ما هم مجبور شدیم چشمک ببریمت نزدیک رودخونه  ولی وقتی پاتو تو آب گذاشتیم خیلی خوشت نیومد  چون آب رودخونه خیلی سرد بود

عکسهای رودخونه با آقای پدرلبخند

 

این روزا عصرا دیگه پارک نمی ریم چون محوطه پارک خیلی شلوغه و بچه ها خیلی بدو بدو میکنن

و منم تنهایی نمیتونم کنترلت کنم نگران

ولی وقتی بابایی میاد خونه بعد از شام میریم پارک هم ما پیاده روی میکنیمنیشخند هم تو کلی  بازی میکنی و وقتی برمیگردیم خونه از خستگی زیاد آنی خوابت میبرهخواب

دیروز خاله ساجده 50 نفری مهمون داشت و ما به بهونه کمک از روز چهارشنبه رفتیم خونشون  تو  و متین مثل همیشه کلی با هم بازی کردین

و البته کلــــــــــــــــــــــــــــــــی  هم کمکمون کردینخنده

نیروی کمکی کم بود  همین بود که از بچه ها کمک گرفتیم نیشخند متین جونم با جون و دل سنگها رو تی  میکشید و باران خانوم با وسواس گردگیری میکرد

تا اتاقهارو هم تمیز کردین

عمو امیر اعتقاد داره بعد از خستگی زیاد بستنی میچسبه نیشخندو نفری یه دونه بستنی مهمونتون کرد ولی از اونجایی که خیلی تمیز بستنی میخورینچشمک دوباره حموم واجب شدین و ما به اجبار جفتتون رو حموم کردیمخنده

 روز سه شنبه هم خونه خودمون تو آشپزخونه  بستنی مگنوم دادم دستت و یه لحظه  اومدم تو اتاق تا برگردم دیدم تو وسط پذیرایی نشستی ولی بستنی دستت نیستتعجب

هر چقدر خونه رو گشتم پیدا نکردم همش میگفتم باران بستنی کو ؟ سوالتو هم دستات رو بازی میکردی میگفتی نیس نیشخند

بعد از کلی گشتن و حرص خوردن متفکرکه آخه خدا کجاس این بسنی الان آب بشه ....

همون لحظه گفتی ماما آب و پاشدی که بهت آب بدم دیدیم ای وای من نشستی رو بستی  انقدر عصبانی شدم کلافهو سریع اومدم فرشو پاک کردم تا لکش نمونه یادم رفت عکشو بندازمناراحت

 

دیرو خونه خاله ساجده به روش جدید شیر میخوردی

علیرضا جون و آرمین جون پسر عمه های متین که دیروز کلی باهات بازی کردن قلب

و طنین بامزه که نوه دایی بابا میشه و چشماشو بسته وقلب ملینا خوشگله نوه خاله بابا که تمام حواسش به بچه ها بود قلبو آرمان جان نوه دایی بابا که فوق العاده پسر مودب و آرومیهقلب

فردا  میریم شمال  با خانواده بابایی و با کلی عکس میام خدمتتونلبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (37)

نازنین
24 خرداد 92 13:59
چه دخمل دوست داشتنی و نازی دارین.خدا براتون نگهش داره.

همه ی عکس هاش رو دیدم ماشاا.. خیلی بانمکه.
اینم ادرس وبلاگ نیکو.خوشحال میشیم به ماهم سر بزنید.

http://www.nikoo-mousavi.niniweblog.com

ممنونم چشم
سمیرا مامان پرنیان
24 خرداد 92 15:09
کوچولوی خرابکار بستنی رو له کردی توی عکسای اولی پیراهنت خیلی خوشمله و بهت میاد عروسک نانازی


مرسی گلم چشمات قشنگ میبینه
مامان آرمينا
24 خرداد 92 18:32
داستان بستني خيلي بامزه بود
سفر به سلامت منتظر عكساي جديدتون هستيم


مرسی
چشم
مامان ساجده
24 خرداد 92 19:31
نرگس جونم دستت درد نكنه واقعا منو شرمنده كردي انشاالله كه بتونم برات جبران كنم
باران جونم عشق خاله مرسي كه باهامون همكاري كردي و انقدر قشنگ با متينم خونه رو مثل گل كرديد


خواهش میکنم وظیفه بود
مهسا(مامان هستی)
25 خرداد 92 0:37
عزیییییییییییییییییییییییییزم فربون بستنی خوردنت


خدا نکنه
محبوبه مامان الینا
25 خرداد 92 7:12
نرگس جون اگه خارج از کشور بودین حتما به جرم کارکشیدن از بچه ها(بچه های کار)!!!! دستگیر میشدید
موضوع بستنی خیلی باحال بودالبته اگه برای خودم اتفاق می افتد که....
پیراهن خیلی با باران جون میاد


راست میگی .... خداروشکر که ایرانیم
هههههههه
ممنونم
الهام
25 خرداد 92 10:09
تصور اینکه باران رو بستنی و نرگس در به در دنبال بستنی
آخی خاله فدات بشه
شمال خوش بگذره


اره خیلی باحال بودم مخصوصا قیافه من
ممنونم
الينا گلينا
25 خرداد 92 11:19
خير پيش منتظر عكسهاي گل گلاب هستيم . مراقب باران جون باش


ممنونم چشم
محبوبه مامان ترنم
25 خرداد 92 12:04
جوووووووووووووووووووووووونم. شیر خوردنشو....
عزیزم ببین چه تمیز کاری میکنه. همه خونه رو واستون تکونده هاااااا!!!!!
بعد از بستنی خوردن هم خودش و هم فرشهات حموم واجب میشن نرگس جون
خیلی باحال بود که نشسته بودش روی بستنی
خیلی ماهه این باران خانم.بوس

ممنونم عزیزم
اره فرشها عید شسته شده ولی هر کی ببینه فک میکنه منظورم عید سه سال پیشه هههههه
مامان آناهیتا
25 خرداد 92 12:18
سلام عزیزم
خسته نباشی باران جونم که اینقدر کار کردی
خوش به حالتون که دارین میرین شمال
جای منم خالی دلم برای شمال و خانوادم تنگ شده
راستی عزیم اگه سمت گیلان می رین حتمالا از رودبار و منجیل رد می شین این روزهای فصل گل سوسن چهل چراغه که یکی از گل های کم یاب جهان هست توی انی روزها در میاد و فقط در منطقه منجیل و رودبار در یک نقطه خاص ببینید بد نیست .
بهتون خوش بگذره و خاطرات خوشی از دیار ما داشته باشید عزیزم

ای جونم ایشالا به زودی برید شما هم
متاسفانه از اون راه نرفتیم
متین من
25 خرداد 92 16:36
باران جون توی این هوای گرم آباسی خیلی میچسبه
چه نیرو کمکی های فعالی آفرین به متین طلا و باران یدونه خسته هم شدین حسابی
فدای شیر خوردن بامزه ت و بستنی خوردنت عزیزمـــــــی
میام عکسات میبینم در پست بعد خوش بگذره


ممنونم عزیزم متین جونمو ببوس
آتنا مامان روشا یدونه
25 خرداد 92 16:41
هی وای من روی بستنی
مامانا خوب از این دو تا طفل معصوم کار کشیدینا
به جای من هم تا میتونید شاه توت بخورید عاشقشم
منتظر عکسهای خوشگل دختری هستیم بهتون خوش بگذره


ممنون آتنا جون
الهام مامان یسنا
25 خرداد 92 17:15
خوشگل خانم خیلی پیراهنت بهت میاد و عکست لب رودخونه خیلی ناز شده.


ممنونم
only
25 خرداد 92 20:14
فرناز
25 خرداد 92 22:32
سلام من وبلاگ باران کوچولو رو لینک کردم خوشحال میشم شما هم وبلاگ باران مارو لینک کنید اینم ادرسش=http://nini-baranam.niniweblog.com/
هلیا دخمل خوشگل
26 خرداد 92 1:28
باران جون دوست دارم امیدوارم سفر بهت خوش بگذره


ممنونم
ناشناس
26 خرداد 92 11:23
اين پيام ماله من نيست ولي بخونش تورو امام زمان قسم ميدم اين پيام رو بخون.دختري از خوزستان هستم كه پزشكان از علاجم نا اميد شدند،شبي خواب حضرت زينب(س)را ديدم در گلوم آب ريخت شفا پيدا كردم ازم خواست اينو به بيست نفر بگم،اين پيام به دست كارمندي افتاد اعتقاد نداست كارشو از دست داد.مرد ديگري اعتقاد داشت 20 ميليون به دست آورد به دست كس ديگري رسيد عمل نكرد پسشرو هز دست داد.اگر به حضرت زينب(س) اعتقاد داري ابن پيامو واسه 20 نفر بفرست......20 روز ديگه منتظره يك معجزه باش تورو خدا بفرست
مهرنوش مامان مهزیار
26 خرداد 92 11:47
عزیزم با بستنی خوردنش غش کردم از خنده خیلی با حال بود


هههههههه ولی حموم بعدش خیلی سخته
مامان آلما
26 خرداد 92 18:05
بارکلا به این دخمل زرنگ خدا کنه همیشه کمک حال مامان باشی
مسافرت خوش بگذره


ایشالا
ممنونم
مامان حسام كوچولو
26 خرداد 92 18:55

خوش باشيد انشالله


ممنونم
مامان حسام كوچولو
26 خرداد 92 18:57
اااااااااااااا من تازه نسبت بران جون با متين جون و فهميدم
شاد باشيد


خوبه
بهاره مامان ونداد
27 خرداد 92 0:21
وای خدای من از دست این باران شیطون بلا این دیگه چه جورشه تو از حالا این همه بلایی بزرگ شی چی میشی


اره واقعا
مامان آرمينا
27 خرداد 92 1:03
نرگس جون به يه سرگرمي دعوتت كردم دوست داشتي يه سر به وبم بيا


مرسی چشم
مامان محمدرضا
27 خرداد 92 1:16
سلام. مامی نرگس.وای چقدر از این طفلکی ها کار میکشید آخه.بمیرم که چقدر هم با جون و دل کار میکنن.خدای من بستنی خوردنشو ببین. خیلی بامزه بود عکساش.الهی آب رودخونه خیلی یخه منم هر وقت محمدرضا رو میذارم تو آب یه کم که بازی میکنه خودش التماس میکنه در بیارمش.مسافرت خوش بگذره. با عکسهای خوب برگردی.بای بای


الهی قربونش برم مثل باران منه
چشم
ما مان آیسو وآیسا
27 خرداد 92 10:09
چقدر لباس ابی به باران جونم میاد....راستی با دو تا نی نی ناز دستتون درد نکنه که از پنجاه نفر پذیرایی کردینخیلی سخته ...فکر کن


ممنونم
اره واقعا سخت بود دستشون درد نکنه
mamane m@ni
27 خرداد 92 16:28
چه دختر و پدر ست کردن...
باران جونی رفتی شمال جای ما رو خالی کن
خوش بگذره عزیزم


اره میبینی!!!!
ایشالا قسمت شما
مینا
27 خرداد 92 17:34
سلام عزیزم امیدوام شمال بهتون خوش بگذره من وب شما رو لینک کردم اگه دوست داشتید وب منو لینک کنید .
http://minamosavi.niniweblog.com/

ممنونم
ادرس وبت برام باز نمیشه
مامان دوقلوها
27 خرداد 92 20:35
ایشاا... بهتون خوشبگذره منتظر عکسای این عسل بلای خوشمزه هستیم مامانی


ممنونم
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
28 خرداد 92 7:28
امان از دست تو شیطون بلا چرا مامانی رو عصبی میکنی فدات بشم الهی. بارانم و مامانی کجای شمال میرید .به ماهم سر بزنید


مرسی گلم ساری بیام حتما قرار میزارم همدیگرو ببینیم
نرگس
29 خرداد 92 2:36
اخی نازی خدا حفطش کنه


ممنونم
مامان نیایش
29 خرداد 92 9:22
سلام نرگس جون . بستنی خوردن باران جون مثل نیایش منه .
خوش بگذره مسافرت


ای جونم
ممنونم
الهام
29 خرداد 92 10:48
narges kojaii baba delam gereft


قربون دلت برم اومدم
الی
29 خرداد 92 11:55
از این به بعد باید عکسایی دخمل نرگس بانو رو بذارم جلوم و هی نگاش کنم
که نی نی منم به بامزگی باران جونم بشه


وای خیلی خوشحال شدم مبارکه
ღ مونا مامان امیرسام ღ
30 خرداد 92 0:26
ااای جانم چه بستی ای میخوره.نوش جونت گلم
نرگس جون بستنی قیفی فکر کنم خوردنش راحتتر باشه ها
خیلی بانمک با متین گلی تمیزکاری میکردند
زنده باشند


مونا جان همه مدل رو امتحان کردم همینه
شیدا مامان الینا
30 خرداد 92 1:09
داستان بستنی خیلی جالب بود اما اگر برای خودم اتفاق می افتاد.....
راستی میدونی اگر سازمان حمایت از کودکان عکسهای کار کردن بچه ها رو ببینه چی کار میکنه ؟


اره عزیزم خیلی جالبه ایشالا که تجربه نکنی هههههه
صفورا مامان آوا
30 خرداد 92 9:15
ای جااااااااااان چه کمکی میکنن این بچه ها
وای مررررررردم از خنده از جریانه بستنی خاله فداش بشه


اره دیگه کمک مامانشه
نرگس
2 تیر 92 13:53
خدای من نازی به این دختر بلا


مرسی نرگس جان ماشالا شما هم دختر خوشگل و خوش تیپی دارین