باران و پشم گوسفند
اینکه میگن آدم از هر چی بدش بیاد سرش میاد عین واقعیته
قضیه از این قراره من همیشه بدم میاد که ژیله یقه هفت تن بچه کنم و اونوقتها که نی نی نداشتم میگفتم بمیرم تن بچه ژیله نمیکنم حالا علتش چیه خودمم نمیدونم
اما چند وقتی هست که شما شدیدا سرفه میکنی وهر کی منو میبینه یه تجویزی میکنه یکی از اون تجویز ها که معمولا با تجربه ها بهم گفتن اینکه یه تیکه پشم گوسفند رو اگه رو سینت بزاریم خوب میشی این بود که ما هم به مامان اشرف گفتیم و دست به کار شد
مامان اشرف هم نامردی نکرد و با پشم اصل گوسفند برات ژیله بافت
انقدر اصل بود که تا هفته اول بوی گوسفتد از خونمون بیرون نمیرفت ومن همش فکر میکردم یه بع بعی کوچولو تو خونمون نگه میداریم
تا اینکه چند باری شستم وبوش رفت ولی وقتی تنت باشه ولالا کنی وعرق کنی دوباره بوی آقا گوسفنده در میاد
از روزی که تنت کردیم بابایی بهت یاد داده ومیگیم باران بع بعی میگه .... وتو هم سریع میگی بع بع
برای دیدن باقی مطالب به ادامه مطلب بروید
این سه چرخه رو مامان اشرف به مناسبت دندون در اوردن پرهام خرید چون باهم رفته بودیم اورد خونه ما
و شما هم کلی خوشت اومد وشروع کردی حرکات خطرناک
گفتم دخترم دوست داری برات بخرم وتو هم همجاش رو برسی کردی
گفتم خوب فکرات رو بکن...
اینجا هم زیر بندیش رو برسی میکنی
تا اینکه صاحبش اومد
کم کم رفتی تو کار یقه
گریه اش که در اومد خودت رفتی و دوباره سوار شدی