بدون عنوان
باران جونم
الکی دل مامانو سوزوندی فکر کردم دیگه شیر خشکی شدی دلم سوخت گفتم آخییییییییییییییییی
ولی خیلی زرنگتر از این حرفایی بار اول شیر خشک خوردی ولی دیگه هر کاری کردیم تو خواب بیداری با رقص نخوردی که نخوردییییییییییییییییییییییییی
امروز صبح رفتیم آتلیه سها و17 تا عکس انتخاب کردم واقعا نمی دونستم کدومو انتخاب کنم بابایی می خندید می گفت همه رو انتخاب کنیم ولی خب نمیشه دیگه...
دوسه روزه کلافه ای فکر کنم میخوایی دندون در بیاری شبها بیدار میشی وکلی گریه می کنی وبابایی بغلت میکنه باهات بازی میکنه بعد میایی بغل من شیر می خوری لا لا می کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی