باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

روز دختر

  فقط یادت باشد امروز که دختری در آینده مادر دختردیگری هستی و روزی می آید که مادر بزرگ میشوی پس جدا از همه ناپاکیها تو پاک بمان! بارانم روزت مبااااارکــــــــ   ...
6 شهريور 1393

جدایی باران از .....

سلاااااااااااااااااااااااام به همگی خوبین خوشین اول از همه یه خبر خوش بلاخره در سن دو سال و هشت ماه و شانزده روزگی پرنسس کوچولومون ترک ÷ستونک و شیشه شیر کرد دخمل کوچولوی من این بار مثل سری پیش خیلی بی تابی نکردی و خیلی صبورانه قبول کرد ی برای همین خیلی دلممممم برات سوخت دخملیه دوست داشتنی من باران جونم اینو بدون اگه فقط فقط به خاطر خودت نبود میزاشتم تا هر زمانی که دوست داری پستونک و شیشه بخوری و حرفه هیچکسی برام مهم نبود !!!! ولی متاسفانه چند وقتی بود که وابستگیت خیلی بیشتر ویشتر از حد تصور بود وحتی لحظه ای خودت جدا نمیکردی و به خاطر همین اصلا میلی به غذا نداشتی و با گریه فقط شیر میخوردی حالا به هر ح...
4 شهريور 1393

گردش یک روزه لواسان و آهار

باران جونم طبق معمول کلی عکس و حرف نانوشته دارم که ایشالا تا آخر مردادهمه رو میزارم این عکسها مربوط میشه به هفته قبل یه روز سه تایی با بابا رفتیم لواسان و آهار وفشم هم گردش کردیم و هم کلی آلبالو خریدم برای پزیدن مربا و لواشک عاشق خوردن آلبالو هستی و بهم میگی استخون آلبالو رو در بیار  تا من بخورم حرف زدنات خیییییییییییییییییلی بامزه شده آدم دلش میخواد درسته قورتت بده چند روز قبل از گوش پمپرزت  رو چک میکردم که گفتی مامی به در پمپرزم چیکار داری هنوووووووووووووزم پستونک و شیر با شیشه میخوری و از پمپرز نگرفتمت الهی برات بمیرم چون قراره فردا تلخک به سر شیشه ات بزنم بلکه بدت بیاد تا کمتر شیر بخوری که ب...
24 مرداد 1393
2761 19 15 ادامه مطلب

تولد نیکا جون

باران گلم ماهه پیش تولد یکی از دوست های خوب وبلاگیت بود و کلی بهمون خوش گذشت تقریبا همه بچه های هم سن خودت بودن چون خاله سمانه جون به خاطر شما کوچولو ها تو سالن بازی گرفته بود اصلا نمیشد شما وروجک ها رو یه جا جمع کرد و فقط موقع کیک و خوردنی دور هم جمع میشدین قربون اون خمیازه کشیدنت اینجا خاله ساجده گفت نرگس لباس بارنو در بیار که راحت باشه ولی من میخواستم مراسم کیک تموم بشه بعد لباستو عوض کنم که خودت سریع دست به کار شدی اولین نقاشی روی صورتت نیکا جون متین جون آرمیتا جون آوا جون بنیتا جون ...
15 مرداد 1393

روزهای منو بارانی

        سلااااااااااااااااااااااااااااااااام به همگی خوبین خوشین ایشالا که توی این روزهای گرم تابستونی نماز و روزهای همگی خیلی خیلی قبول واقعا خیلیه سخته من که دیگه کم کم دارم کم میارم دوستان همگی ببخشین نمیدونم چرا دیگه اصلا ماهی یک بار هم نمیتونم آپ کنم نه اینکه فکر کنید خیلی کار دارم و سرم وشلوغه واز این حرفا..... نهههههههههههه فقط موضوع اینه که خیــــــــــــــــــــــلی تنبل شدم البته وبلاگ اکثرا دوستان میام و کمابیش از احوالاتشون باخبرم ولی چون اکثرا رمز داره حوصله ام نمیشه که دوباره رمز رو بزنم و نظر براشون بزارم از این رو توقع هیچ کامنتی از کسی ندارم خــــــ...
13 تير 1393
2627 11 18 ادامه مطلب

تولد....

باران جونم هر چی این روزها سعی میکنم که تند تند آپ کنم ولی نمیشه که نمیشه اول از همه بگم که تولدم 31 اردیبهشت بود ممنونم از همگی که من نگفته یادتون بود و تبریک بارونم کردین ولی خدایی بگم تولدم امسال از یاد همگی رفته بود و بسی همه رو فراموشی کوتاه مدت گرفته بود الاااااااااااااااااااا علی جونم که مثل همیشه شرمنده ام میکنه روز 30 اردیبهشت ما مهمونی زنونه خونه زندایی مینا با اقوام ..... بودیم عصری که اومدم خونه دیدم علی جان برام کیک خریده و یه متن عشقولانه + کادوی نقدی روبری در ورودی برام گذاشته کلی خوشحال شدم و تصمیم بر این شد شب که بابایی اومد خونه یه جشن سه نفره بگیریم اما غافل از اینکه فرشته کوچولوی خون...
31 ارديبهشت 1393
4601 17 28 ادامه مطلب

گل نازم

مثل اسمت که بارونه مث چشمات که معصومه تو باشی حس خوبی هست تو باشی قلبم آرومه تو باروونی تو باروونی تو امیدی گل ناااااازم   ...
27 ارديبهشت 1393
1956 45 25 ادامه مطلب

باغ وحش و ....

  سلام به دخترکم و همه دوستانه گلمممممممم باران جونم این روزها به شکر خدا خیلی خوبه و بهمون خوش میگذره مخصوصا با هوای مطبوع بهاری که فقط جون میده بری دددددددررررررر این روزها حتما باید دخملی رو پارک ببرم ولی چون عصر ها محوطه پارک خیلی شلوغ میشه منم میترسم همینه که هر شب با بابایی میریم پارک و بنده خدا بابایی رو که خسته از سر کار میاد حسابی میدونی البته این شبها همش به ما میگی برید رو صندلی بیشین یا عقب وایستا خودم تنها میرم ما هم که جفتمون ترسو اصلا دلمون راضی به این کار نمیشه از شبهایی که میریم پارک اصلا عکسی ندارم چون حوصله دوربین بردن رو ندارم دو هفته پیش با مامانی و زن عموی بابا بیرون بودیم و هنگام...
24 ارديبهشت 1393
2357 13 21 ادامه مطلب

روزهای قشنگه اردیبهشتی....

  سلام به همگی خوبین خوشین ایشالا که تواین روزهای بهاری همگی شاد باشین باران گلم این روزها همش فکرم درگیره نمیدونم بتونم از پمپرز بگیرمت یا نه.... وقتی با نی نی های همسن خودت مقایسه میکنم حس میکنم که خییییییییییییلی دیره ولی نمیدونم از کجا شروع کنم و چجوری چون جنابعالی روزی نزدیک دو بطری شیر میخوری و اصلا هم رضایت نمیدی که تو لیوان بخوری و باید دراز بکشی و کارتون مورد علاقه ات رو ببینی به من میگی مامان توش عسل بریز منم قند میریزم بعد با لذت میخوری فکر کنم اول باید از شیر بگیرم بعد از پمپرز واااااااااااااااااااااااای خدای من پستونکو نگو که دیگه دیووووووووووووونه کردی منو بابایی رو شا...
13 ارديبهشت 1393