باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

باران خانوم این روزها

ملوسکم همانطور که تو پست قبلی هم نوشتم چند روزیه آبریزیش بینی داری و منم شربت دکسترومتورفان پی بهت میدم البته خدا رو شکر امروز خیلی بهتری دکتر نبردمت چون خیلی مطبش شلوغ میشه و اگه از قبل نوبت نداشته باشیم چند ساعتی باید بشینیم ولی برای شنبه وقت گرفتم چون وقت چکاب ماهانه هم هست این روزها خیلی بد اخلاق و غرغرو شدی معمولا 9 -8 صبح بیدار میشی و کمی صبحانه میخوری و ی شیشه شیر بعد میخوابی تا ساعت 11 منم طبق برنامه هر روز تخم مرغ به دست دنبالت را میافتم و زبون روزه انقدر باید باهات مدارا کنم تا ی تخم مرغو بخوری و تا شب چند ین بار این داستانو باهم داریم بعضی روزها نهار خوردنت تا ی ساعت طول میکشه انقدر هم ماشالا شیطون شدی تا دستم...
10 مرداد 1392

برای دوستای گلم

سلام دوستای گلم  نماز و روزه و عبادات همگی قبول  از همه دوستان که مثل همیشه برام کامنتهای قشنگ گذاشتن و جویای حالمون بودن ممنونم از همین جا از همه دوستان معذرت خواهی میکنم به خاطر پست لواشک واقعا ای کاش میشد تیکه ای از لواشکو به مانیتور میچسبندوم و همه دوستان فیضی میبردن این چند روزه نتوستم بیام وبتون و براتون کامنت بزارم ایشالا زود زود میام متاسفانه باران از دیروز حالت سرماخوردگی داره و کلی آبریزش بینی پیدا کرده و اصلا غدا نمیخوره خیلی بد اخلال شده نمیدونم سرما خوره یا برای دندونشه چون فقط  آبریزش بینی داره مدام دستش دهنشه و آب دهنشم زیاد میره خدا کنه سرما نخوره چون اصلا طاقت مریضیشو ندارم &nb...
8 مرداد 1392

کلاردشت شهریور 91

خوشگلم مسافرت خییییلی بهمون خوش گذشت کلی با نگین وصدف بازی میکردی وقتی دریا رفتیم کلی برای آب دست وپا میزدی وذوق میکردی عزیزم وقتی گذاشتمت کنار ساحل چهار دست وپا سمت دریا می رفتی             باران با مامانی وبابایی   باران ودختر خاله ها   باران وپرهام   نوشته شده در 9 شهریور 1391 ...
4 مرداد 1392

من چقدر خوشحالم....

سلام گل یاسم اول از یه خاطره خیلی خوب و خوش برات میگم(ههههههههه)  تو ی پست قدیمی برات نوشتم خدا رو شکر زیاد اهل گاز گرفتن نیستی ولی اگه هم ی زمانی بخوایی کسی رو گاز بگیری اون نفر از شانسو اقبالمون کسی نیست جز من بارها  و بارها شده  که آقای پدر به باران جان گفته برو مامی رو گاز بگیر و تو هم مثل ی دختر حرف گوش کن سریع اطاعت کردی و بابایی هم کلی خندیده و برعکسش کلی من باهات صحبت کردم و یادت دادم که باران جان مامی رو گاز نگیر برای ی بار هم که شده به خاطردلخوشی مامی بابا رو گاز بگیر ولی تو همیشه میگفتی نه نه نه منم میگفتم اصلا گاز بده چه مامان باشه چه هر بیچاره ای دیگه که باشه البته خیلی به جن...
4 مرداد 1392

باران و شه شاوک

بارانکم چی بگم از این روزام که هر روزمون پر از خاطرهای قشنگه به واسطه شما این روزا دیگه تقریبا میشه گفت هر کلمه جدیدی رو که بشنوی میتونی بگی البته همیشه با پستونک حرف میزنی و بیش از پیش به پستونک وابسته شدی تو خونه مدام تلفنو در گوشت میزاری و میگو الووووووووووو سلااااااام عییییییی بسی یااااااااا ( الو سلام علی برام بستنی بخر) واااااای که عاشق حرف زدنتم خیلی با احساس و با صدای ظریفت همش منو صدا میکنی و جدیدا بهم میگی ماما نه نه و منظورت مامان نرگسه هر بار صدام  میکنی بابایی کلی از دستت میخنده خیلی دختر مهربون و با گذشتی هستی از همین کوچیکی مشخصه امیدوارم وقتی بزرگم میشی همینطور باشی وقتی بچه ای ...
4 مرداد 1392

کلاسهای طنز ویژه آقایون و ...

کلاس 1 چگونه جایخی را پر می کنند؟ برگزاری به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش اسلاید. کلاس 2 آیا دستمال توالت خود به خود عوض می شود؟ برگزاری به صورت میزگرد و بحث آزاد کلاس 3 مسوولیت پذیری در قبال بردن یا نبردن کیسه زباله؟ برگزاری به صورت کار عملی و گروهی کلاس 4 تفاوت های بنیادی بین سبد لباس های کثیف و کف زمین برگزاری به صورت نمایش فیلم با توضیحات تکمیلی کلاس 5 آیا ظرف های غذا می توانند خودشان پرواز کنند و در سینک آشپزخانه فرود آیند؟ برگزاری به صورت نمایش ویدیویی کلاس 6 گم کردن ریموت کنترل و از دست دادن هویت برگزاری به صورت کارگاه آموزشی همراه با گروه های پشتیبان کلاس 7 یادگیری چگونگی پیداکردن چ...
23 تير 1392